سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گفتمان مذهبی
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • صفحه نخست
  • فاطمه وثوقى

    بنابر گزارش تاریخ نگاران، روند انحرافى خلافت خلفاء سلف امام حسین (علیه‏السلام) را در اندیشه‏اى عظیم فرو برده است. زیرا برخى از خواص و صحابه تحت تأثیر جریانات سیاسى و قبیله‏اى قرار گرفته، و در یک معامله سیاسى دست بیعت براى تحکیم موقعیت حکومت اصبین، به آنها عاریت داده‏اند.
    آن‏ها با اعلام وفادارى به رسومات قبیله‏اى به عصر جاهلیت بازگشته و هر روز بیش از روز قبل در جهت اسلام زدائى نامرئى گام برمى‏دارند.
    در این میان تصورات امام حسین(علیه‏السلام) در افقى ماوراى اندیشه دیگران در سیر و سیاحت است. افکار و اهداف مقدس ایشان نجات خیل عظیم کاروان بشریت است که خواسته و یا ناخواسته به دست عده‏اى مکّار و کینه‏ورز در گرداب انحراف و انحطاط گرد آمده‏اند. و بدان زندگى ننگین خوگرفته‏اند. و از سوى دیگر به جهت عدم آگاهى و عدم نهادینه شدن ایمان در سرزمین وجودشان در بحران شدید عقیدتى، اجتماعى،سیاسى بسر مى‏برند.
    در این وانفساى روزگار فرزند پیامبر با رسالت الهى خویش در صدد نجات امت جدشان بر آمده و با گامهاى بلند و استوار (طرحى نو) در ادبیات و رسومات عرب، که تا آنروز «ایام العرب» نام گرفته و از ویژگى مهمى برخوردار بود، با عنوان «ایام اللّه» به مردم جهان به ویژه مردم عرب عرضه کردند.
    براى شناخت طرح نجات آن امام بزرگ، شناخت زمینه‏هاى پدید آورنده قیام ماندگار آن امام همام یک ضرورت است. آنچه که دلیل ماندگارى و بلند آوازه بودن (نهضت حسینى) مى‏باشد، تنها مقابله آنحضرت با مفاسد اجتماعى، سیاسى عصر خود نبود. بلکه نهضت امام از این نظر حائز اهمّیت است که قیام امام احیاء کننده حیات مجدد اسلام ناب نبوى است. امام حسین(علیه السلام) همواره شاهد و ناظر زخمهاى مهلک بر پیکر اسلام اصیل بودند چه هنگامى‏که مادر بزرگوارشان با دفاع از حق (ولایت مولاى متقیان) قیام کردند و چه هنگامى که وصىّ بر حق پیامبر خدا بمدّت طولانى در سکوت و صبر غمبارى روزگار خود را سپرى کردند و چه زمانى که صلح تحمیلى بر دوش برادر بزرگوارشان سنگینى مى‏کرد. بنابراین امام شهیدان تنها کسى بودند که درد امّت گمراه جدشان را مى‏دانستند و درمان را نیز مى‏توانستند تجویز کنند.
    مقاله حاضر در صدد تحلیل کوتاهى در مورد اساس زمینه‏هاى نهضت امام برآمده و آنرا از دو بعد «منع حدیث» و «جعل حدیث»و آثار منفى آنها مورد تحلیل قرار مى‏دهد.


    چگونه امتیازات و افتخارات امّت گرفته شد
    در زیارت عاشورا خداوند متعال بنیانگذاران ظلم را لعن و نفرین فرموده است: «فلعن اللّه امّةً اسّست اساس الظّلم و الجور علیکم».
    با عنایت به وسعت اقیانوس بى‏کران رحمت الهى و عفو و کرم ربوبى مى‏توان نسبت به باطن جریان کربلا حساسیت نشان داد. که چگونه است خدایى که مهربانترین مهربانها نسبت به بندگان خویش است امّت اسلام را نفرین مى‏کند، امّتى که تا دیروز پاى رکاب رسول خدا(ص) در میادین جهادى از عزیزترین سرمایه خود بذل و ایثار مى‏کردند. و در جنگ استثنایى (احد) با تنى مجروح در پى تعقیب دشمنان دین برآمدند. از هیچ کوشش و فداکارى در راه اعتلاى اسلام فرو گذار نبودند اکنون چه بر این امت گذشته است که با پسر پیامبر خود چنین خصمانه برخورد مى‏کنند و مظلومانه وى را به شهادت مى‏رسانند؟!
    شناخت دقیق و صحیح حقایق پنهان در تاریخ اسلام هر انسان فرهیخته و خردمند را بسوى روشن شدن فلسفه شهادت امام حسین (ع) راهنمایى مى‏کند. و ضمن تحسین قیام پربار امام، تنها راه علاج و نجات را در آن عصر خفقان و انحراف، در قیام و ظلم ستیزى بر علیه سلطه‏گران و دگراندیشان مسلمان نما مى‏داند.
    آنچه که فرزند پیامبر خدا(ص) را به سوى شهادت عزت آفرین هدایت کرد. تاکتیکهاى مزورانه به همراه چهره گریم شده باطل بود که با همدستى یکدیگر راههاى منتهى به رسالت و منبع نور را منافقانه بصورت نامرئى قطع کرده و افکار امت را از سر چشمه نور، بسوى ضلالت و ظلمت منحرف کردند.
    اگر بخواهیم به عمق و باطن باطل پى‏ببریم و چگونگى بناى ظلم را بنگریم به ناچار مى‏بایست به ساعات آخر عمر مبارک رسول مکرم اسلام نظرى بیفکنیم. لحظات حساس و سرنوشت سازى که سفیر الهى آخرین پیام و یادگار خود را براى امت به ودیعه گذاشت. که هرگاه به آن عمل مى‏شد هیچ گاه امت دچار انحراف و کج روى نمى‏گردید. امّا در نهایت تأسف این خواسته به حق رسول خدا(ص) از سوى بعضى از اصحاب به باد اهانت گرفته شد. و از بر آورده شدن خواست آن حضرت ممانعت به عمل آمد؟!
    آنحضرت با توجّه به جوّ موجود آن روز بناچار از توصیه گرانقدر خود چشم پوشیدند و اعتراض خود را تنها بصورت درخواست رفتن افراد از کنار بسترشان اعلام کردند.
    در واقع آن روز، گام آغازین سر برتافتن احقاد [کینه‌هاى] بدریّه و... بود که بعد از رحلت رسول خدا(ص) شکل قانونى بخود گرفت. و در یک اجتماع نامبارک عدّه‏اى از سر جهالت و عدّه‏اى از روى کینه‏هاى خاکستر نشین (بدرى) دست در دست یکدیگر نهال ظلم را کاشتند نهالى که مسیر اصلى اسلام را از اساس به بیراهه و انحطاط مى‏کشاند. این شجره ملعونه در طول سالها تلاش با توطئه‏هاى رنگارنگ در قالب، اجتهاد، بدعت و سنت آبیارى و بارور شد. و مى‏رفت که آخرین خواسته‏ها را نیز برآورده کند که با قیام به موقع امام حسین (ع) همه نقشه‏هاى چندین ساله از بیخ و بن کنده شد. و با خون سرخ امام شهیدان خط بطلان بر روى آنها کشیده شد.
    در میان همه ترفندهاى منافقانه بعضى از اصحاب پیامبر خدا در مورد قطع ارتباط منطقى و عوام پسندانه بین سنت نبوى و امت اسلام (منع حدیث) بیش از سایر ترفندها ضربات سنگینى را بر پیکر اسلام فرود آورد. زیرا تنها راه ارتباط سرچشمه هدایت (بعد از قرآن) با مردم، سنت و احادیث نبوى بود. از آنجا که منصب ولایت غصب شده بود. در چنین موقعیتى احادیث نبوى راه‏گشا راهنماى مردم بسوى تشخیص حق از باطل و پیروى از حق بود. که این نعمت بزرگ از امت دریغ شد. در پى قطع رگ حیاتى جامعه اسلامى از سرچشمه وحى، مسلمانان به ویژه کسانى که تازه به اسلام گرویده بودند، در مورد دریافت پاسخهاى منطقى و مستدل براى سؤالات و شبهات خود از سوى خلفاء دچار مشکل شدند. در این میان خلأ حاصل از منع حدیث بیش از پیش نمایان گشت و وجهه‏ها (جانشین پیامبر خدا) بودن خلفا را زیر سؤال برد.
    این بحران و معضل فرهنگى عقیدتى را غاصبان ولایت اینگونه علاج کردند که با سوء استفاده از قدرت و اقتدار حکومت عده‏اى را تهدید کردند که خلیفه هرچه را درست و صلاح تشخیص بدهد. (اجتهاد) همان لازم الاجرا است. و از طرفى با جعل حدیث و تحریف حقایق بدعتها و اجتهادهاى بى‏پایه را در میان مردم رواج دادند و با قرار دادن افرادى نظیر «کعب الاحبار» و تیم داریها بر رأس امور دینى خلأ عظیم (منع حدیث) را رفع کردند.


    اساسنامه ظلم‏
    چنانچه ذکر شد، پس از رحلت رسول مکرم اسلام کسانى که منافقانه اسلام آورده بودند با ایده‏هاى نامبارک زیر سایه‏بان بنى ساعده جمع شده و در تدارک یک استحاله عظیم عقیدتى فرهنگى برآمدند. کاندیداتورى اجبارى ابوبکر نخستین گام بسوى انحراف و استحاله بود. در این راستا مجال تحلیل و بازگویى جریان شوم سقیفه نیست امّا به جهت ضرورت مى‏توان به نکاتى اشاره کرد که در عصر حاضر نیز، سبب هشیارى و بیدارى و عبرت و راه‏گشا مى‏باشد.
    1- عدم شناخت صحیح انقلاب عظیم رسول خدا(ص) و عدم توجه به اهداف بلند و جهانى آن از سوى مردم.
    2- گرایشات قبیله‏اى (نژاد پرستى - حزبى بودن).
    3- جهل به عنوان ارکان اصلى یارى دهنده ظلم (جهل مدرن امروز).
    4- حسادت و خودخواهى رؤساى قبیله (اوس و خزرج) نسبت به یکدیگر و نهادینه نشدن ایمان در قلوب آنها.
    5 - نهادینه نشدن افکار و اندیشه‏هاى اسلامى در میان عامه مردم. آنجا که ابوبکر مى‏گوید: «ما از نزدیکان پیامبر هستیم و شایسته خلافت». کسى اعتراض نمى‏کند که اگر ملاک خلافت قرابت با رسول خدا(ص) باشد مولاى متقیان جان پیامبر است بقول قرآن «انفسنا»، خود پیامبر خدا فرمود: «انا مدینة العلم و علىٌّ بابها».من شهر علم هستم و على دروازه آن هرکس بخواهد وارد شهر بشود باید از دروازه وارد شود.
    6- اسلام آوردن منافقانه و عدول از اسلام بصورت منافقانه توسط برخى از صحابه.
    گرچه در مراحل اولیّه توطئه، رقیب اصلى بظاهر از صحنه خارج شد و با آتش گرفتن در خانه دختر نبى اکرم. و اظهار تظلم آن حضرت و هشدار و اخطار ایشان مرحله جدیدى شروع شد. احساسات مذهبى مردم هرچند اندک پشتیبان ولایت گردید اما نقل بعدى تاریخ چنین مى‏نماید که توطئه‏هاى بعدى حساب شده و دقیق طراحى شده بودند لذا مردم عوام را به راحتى توانسته مهار کنند و سکوتى طولانى و عذاب آور نصیب اهل بیت پیامبر(ص) و ولىّ بر حق جهان اسلام بنمایند.
    اما غفلت طراحان سقیفه این بود که فراموش کرده بودند و یا از اساس ایمان نداشتند به این امر که اسلام یک حیات معنوى و نیاز ضرورى براى مسلمانهاست هرچند که مدت طولانى در حبس بوده باشند. بالاخره روزى باید این نیاز تأمین شود. تنها امام حسین(ع) بود که به جهت دارا بودن به جسم و فکر مطهر این فضاى آلوده برایشان قابل تحمل نبود. هرچند که سالیان دراز به ناچار این وضعیت را بنابر مصالحى تحمل کرده بودند.


    آغاز توطئه‏هاى اساسى یکى پس از دیگرى‏
    یکى دیگر از عوامل مؤثر در آلودگى فضاى معنوى در جهان اسلام ممنوعیت آب حیات بود. عایشه نقل مى‏کند: پدرم 500 حدیث از احادیث پیامبر(ص) را در کتابى جمع آورى کرده و آنرا بمن امانت سپرد. شب هنگام مشاهده کردم که در بسترش آرام ندارد و از این پهلو به آن پهلو مى‏غلطد و خواب به چشمش راه نمى‏یابد گفتم: آیا ناراحتى یا...صبح دستور داد: «دخترم آن احادیث که نزد تو است بیاور، آنگاه طشتى طلبید، آن کتاب را که محتواى احادیث پیامبر بود به آتش سپرد و با سوختن کتاب اضطراب و آشفتگى‏اش آرام شد.» علت را از او سؤال کردم. گفت: «ترسیدم در میان احادیثى که من در این کتاب نوشته‏ام حدیثى باشد که اصل نداشته باشد و من بر اساس اطمینان به کسى آنرا از او نقل کرده باشم و آن وقت من مسئولیت پیدا کنم.»(1)
    نظیر این مطلب را درباره خلیفه دوم نیز مورخین نوشته‏اند، که حتى در جمع آورى حدیث از اصحاب دیگر پیامبر نظرخواهى کرد و همگان بدین کار راضى شدند عمر یک ماه در این مورد فکر مى‏کرد. عاقبت تصمیم نهایى خویش را گرفت. در میان مردم چنین گفت: «من در نظر داشتم که روایات سنت نبوى را بنویسم اما به یاد آوردم که اقوام شما، قبل از شما کتابهایى نوشته و سخت بدان مشغول شدند در نتیجه کتاب آسمانى خود را ترک کردند...»(2).
    در تحلیل این دو و نمونه‏هایى از این قبیل، چنین به نظر مى‏رسد که این دو خلیفه با جمع آورى احادیث نبوى یک هدف را دنبال مى‏کردند و آن کنترل و نابود کردن آثار پیامبر خدا بود.
    سیاست آنها بر این محور مى‏چرخید که تنها احادیثى ضبط و نشر گردد که با سیاست آن روز و دستگاه خلاف و حکومت مخالفتى نداشته باشد، به عنوان مثال احادیثى نظیر تأیید صداقت ابوذر و اهل بهشت بودن عمار و سلمان از اهل بیت است، در میان مردم نهادینه نگردد، زیرا در صورت پذیرفته شدن صداقت و راستگویى عمار و ابوذر و... عملکرد و رفتار آنها نیز الگوى مردمى قرار مى‏گرفت و آنها همواره در کنار مولاى متقیان بودند و این امر با ادعاى خلیفه پیامبر بودن آنها در تضاد بود.
    از طرفى دیگر، اگر جبهه مخالف (ولایت مولاى متقیان) حدیثى مى‏نگاشتند و جبهه مقابل آنها(سلمان و ابوذر) حدیثى دیگر مى‏نگاشتند. مردم دچار حیرت و سردرگمى فاحش مى‏شدند. و قدرت تشخیص و تفکیک سلمان و مقداد و سایرین را در موضع حق دارا نبودند.
    در یک مورد نقل شده است که عمر دستور داد:«فقط احادیث عبادى را نقل کنند»(3)
    پس از گذشت اندک زمانى، از کنترل حدیث مأیوس گشتند. راه چاره را در انهدام احادیث دیدند اما در صورت آتش زدن نوشته‏هاى کاغذى، پوستى و... آنچه که بر سینه‏هاى اصحاب نقش بسته بود. آنها را چگونه چاره کردند. در میان مسلمانان فریب خورده، افرادى چون «رشید هجرى و میثم تمار» هم پیدا مى‏شدند که با دست و پاى بریده بر سر چوبه دار، بجاى ناله کردن، حدیث نبوى نقل مى‏کردند.
    بنابراین طرحى نو انداخته و چاره‏اى دگر اندیشیدند و آن «حبس صحابه معتبر و نامى در مدینه بود.» سیاست حکومت عمر بر آن بود که، دسته‏اى از صحابه که بیم آن داشت، که دور از چشم عمر حدیث نبوى نقل کنند آنها را در مدینه حبس کرد.
    عبداللّه بن عمر گوید: «زبیر، مردى شجاع و با مهابت بود، وى نزد عمر آمد، گفت: اجازه ده بروم جهاد در راه خدا کنم. عمر گفت: «تو را کافى است جهادى که با پیامبر کردى.»(4)
    در روایت دیگر چنین مى‏گوید: «من در این درّه (مقصود دره مدینه است) را گرفتم که مبادا اصحاب محمد (ص) میان مردم رفته، مردم را گمراه کنند.»(5)
    «عبدالرحمن بن عوف» روایت مى‏کند: عمر پیش از آن اصحاب پیامبر را از نقاط مختلف به مدینه گرد آورد ابوذر و...به آنها گفت: «این احادیث چیست که از پیامبر در جهان پراکنده کرده‏اید؟!» گفتند: «ما را نهى مى‏کنى...» گفت: «نزد من بمانید! به خدا سوگند تا من زنده‏ام، از من جدا نخواهید شد! ما بهتر مى‏دانیم کدامین حدیث را از شما بپذیریم و کدام را رد کنیم.»(6)
    ممانعت از نقل حدیث تا آخر قرن اول هجرى (صد سال) دوام یافت، هر کس حدیث نوشته بود، جمع کرده و بدست آتش سپردند.
    نخستین عامل تحریف و تبدیل احکام و جهان بینى اسلامى همین بود: «نیروئى که نگذاشت احادیث پیامبر در بین مردم انتشار یابد و به دست مسلمانان (و آیندگان) برسد. مردم تازه مسلمان خواهان اسلام بودند و مى‏خواستند بدانند که پیامبرشان در شرایط و حوادث گوناگون چه گفته و چه کرده است. آنها تکلیف دینى خود را در کارهاى فردى و اجتماعى مى‏خواستند، بنابراین اگر قدرت حاکمه جلوى نقل گفتار پیامبر و ثبت و ضبط آنرا بگیرد، ناگزیر مردم به نقاط دیگر و سرچشمه‏هاى دیگر(کاذب) روى مى‏آورند. در برابر این لزوم، و در مقابل این جریان طبیعى، قدرتمندان و حکّام فکر لازم را کرده بودند.»
    «کعب الاحبار یهود مأمور تفسیر قرآن و پاسخ به سؤالات مربوط به مبدأ و معاد شده بود.»(7)
    اینگونه بود که اسلام از مسیر اصلى خود منحرف شد و بقول خود اصحاب: «اگر امروز پیامبر در میان ما باشد تنها قبله و اذان ما را مشترک مى‏یابد».
    این اعتراف آشکار نشان از انحراف فاحش است که رهبران جامعه اسلامى با منع حدیث و حبس اصحاب در مدینه، سبب تهى شدن جامعه از محتواى اسلامى و سنت و سیره نبوى شدند.
    خلفایى که ادعاى جانشینى پیامبر خدا(ص) را داشتند: در جوابگویى مسائل شرعى و اجتماعى مردم عوام نیز درمانده بودند. بنابر نقل اهل عامه عمر بیش از 72 بار اقرار کرده بود که اگر على(ع) نبود من هلاک مى‏شدم «لولا علىٌّ لهلک عمر» سیوطى در «تاریخ الخلفا» مى‏نویسد: «ابوبکر جمعاً 104 حدیث از پیامبر نقل کرده» عمر بیش از 50 روایت نقل نکرده و عثمان 146 روایت.»(8)
    نگامى که جانشین پیامبر(ص) از مسائل و احکام اسلامى خود بهره‏اى نداشته باشد چگونه مى‏تواند افراد تازه مسلمان شده را راهنمایى کند. اینگونه بود که چاره اندیش بدین صورت شکل گرفت: تیم دارى و کعب الاحبار یهودى که تازه مسلمان شده بودند در رأس «امور فرهنگى» اسلامى قرار گرفت تا دیگر خلیفه ناچار نباشد که تازه مسلمانها را براى فراگیرى علوم و احکام اسلامى به در خانه مولاى متقیان بفرستد و بدین وسیله حیثیت خود را در معرض خطر و سؤال قرار بدهد. و این سؤال را از اذهان مردم پاک نماید: «آیا على جانشین پیامبر است یا عمر؟، اگر عمر وصى پیامبر است پس چرا عالم به مسائل و معارف اسلامى نیست، و اگر وصى پیامبر نیست بر مسند خلافت چه مى‏کند؟.»
    کعب در مسجد مى‏نشیند و مردم از وى مسائل تفسیرى سؤال مى‏کنند، سالها معارف اسلامى بدست کعب و امثال او براى مسلمانان آموزش و پرورش داده شد. شاگردانى چون معاویه و عمروعاص در این مکتب پرورش یافتند. «با توجه به حقایق، به خوبى در مى‏یابیم که چگونه یهودیت و مسیحیت تحریف شده و خرافات سالیان دراز که در گوشه و کنار اینها آکنده شده‏اند به متن اسلام تأثیر مى‏کند، به اندرون دین خدا راه مى‏یابد.» هنوز هم آثار شوم آن معضل مهم در جهان اسلام است.
    «بنابراین ممانعت از نشر حدیث یکى از بزرگترین عوامل تحریف در ابعاد مختلف اسلام است.»(9)
    خلیفه دوم در عصر حکومت خود، عامل پیدایش چهار روش خطرناک نسبت به سنت و حدیث نبوى گردید، که بعدها بعضى از آن مسائل بنام «سنت عمر» معروف و مشهور شد.
    1- نهى از نشر حدیث نبوى حتى اجازه نداد زنان پیامبر (ص) به خارج از مدینه سفر کنند. تا مبادا حدیث نقل کنند.(10)
    2- صدور اجازه رسمى از مقام خلافت بر نشر افکار بنى‏اسرائیلى بین مسلمانان.
    3- عمل کردن خلیفه به رأى خود و بر خلاف نص صریح کتاب خدا و سنت پیامبر که خود جزئى از سیاست حکومت در برابر حدیث و سنت پیامبر خدا به شمار مى‏آید.
    4- روایت کردن حدیت در تأیید سیاست حکومت و به ناروا آنرا به پیامبر(ص) نسبت دادن.(11)
    خلیفه به جاى نشر حدیث پیامبر(ص) دستور مى‏داد (قرآن) بخوانند، ولى در مورد قرآن نیز، از اینکه درباره معنى و تفسیر آن پرسش شود، شدیداً نهى و جلوگیرى مى‏کرد.(12) این ممانعت در حالى صورت مى‏گرفت که عمر در لحظات آخر عمر پیامبر خدا گفت: مردم کتاب خدا ما را کفایت مى‏کند. آیا جهان اسلام در آینده، با توجّه به تحوّلات زمانه نیاز به مسائل جدید نداشت؟ اگر نیاز داشت چه کسى پاسخگوى مسائل مستحدثه بود.!
    زمانى که یک نفر از اشراف قبیله تمیم، به نام صبیغ بن عسل تمیمى، از معناى «والزاریات ذرواً» سؤال مى‏کرد، عمر او را به مدینه طلبید و آنقدر با چوب خوشه خرما بر سرش زد که خون از دامن پیراهنش چکید. و سپس او را زندانى کرد! پس از مدتى دوباره او را طلبید و صد ضربه چوب بر کمرش زد و کمر وى را مجروح کرد.!! و سرانجام او را به بصره تبعید کرد و دستور داد کسى با او سخن نگوید! تا آنکه ابوموسى اشعرى پس از مدتى او را شفاعت کرد و عمر او را آزاد ساخت.(13)
    این نمونه‏اى از خطرناک بودن نشر حدیث براى دستگاه غاصب حکومتى است که در میان عامه به عدل خلیفه شناخته شده است.
    بدین گونه، پایه‏هایى که پیامبر خدا در طول مدت 23 سال تلاش بى‏وقفه برپا نمود بود، مولاى متقیان بهترین فصل عمر و جوانى خود را در پاى رکاب آنحضرت براى استحکام پایه‏هاى اسلام سپرى کرده بود و نیز یاران آنحضرت در تحکیم آن پایه‏ها آنحضرت را یارى کرده بودند، آهسته آهسته از درون پوسیده شد. و پسر پیامبر چاره و نجات اساس اسلام را در قیام و شهادت مظلومانه خود ترسیم کرد.

    نمونه هایى از نشر معارف اسلامى به دست «کعب الاحبار» و «تیم دارى»
    «تیم دارى» راهب نصارى بود او نیز (بمانند برخى) بظاهر اسلام آورده بود. و بدستور «عمر» پیش از نماز جمعه در مسجد پیامبر(ص) سخنرانى مى‏کرد، در زمان عثمان و به دستور او این سخنرانى هفته‏اى دو بار شد.(14) «تیم» اولین کسى است که در جهان اسلام، بنیان قصه‏گویى را بنا نهاده است. او از خلیفه (عمر) اجازه خواست تا بر مردم ایستاده قصه بگوید و عمر به او اذن داد.
    این ترفند هنگامى صورت مى‏گیرد که مردم مسلمان نیاز به معارف اسلامى دارند نیاز به علومى دارند که آنها را از جهالت نجات دهد(کسى که) در سال نهم هجرت یعنى آخرین سال عمر پیامبر به مدینه آمده و مسلمان شده است.(15) چگونه مى‏تواند سخنگوى اسلام باشد.
    «خلیفه ثانى» نسبت به تیم بسیار احترام مى‏کرد. «او راهب و عابد بود» و از او با عبارت «خیر اهل المدینه» (بهترین فرد مدینه) یاد مى‏کرد.(16) و این یهودى تبار در هنگامى ستوده مى‏شد که افرادى چون مولاى متقیان در میان مسلمانان غریبانه در سکوت وتنهایى بسر مى‏برد و گره‏هاى کور تنها بدست با کفایت ایشان گشوده مى‏شد. هنگامى که به اجتهاد خلیفه (عمر) قوانینى بر جامعه اسلامى تحمیل شد از جمله تقسیم گوناگون مردم (تبعیض) به طبقات مختلف. «تیم» د رکنار اهل بدر قرار گرفت. که در شمار محترمترین یاران پیامبر(ص) بودند و از همه بیشتر حقوق مى‏گرفتند.(17) او تا پایان خلافت حکومت عثمان در مدینه بود. ولى بعد از کشته شدن عثمان به شام فرار کرد. او که تحت نفوذ فرهنگ اسلامى تربیت نشده بود. و بهره‏اى از ایمان نیز نبرده بود. ستایش‏ها و حمایت‏هاى خلیفه بود که «تیم» را مقتدر ساخت. بصورتى که در صحاح و مسانید مصادر روائى مکتب خلفا، 5374 حدیث از وى نقل شده.(18)
    «کعب الاحبار» که نامش «کعب بن مانع» و کنیه‏اش «ابواسحاق» بود. به کعب احبار لقب داشت. احبار جمع «احبر» است و حبر عالم یهود را گویند و گاه به عالم مسیحى نیز گفته مى‏شود. کعب اهل یمن بوده و در زمان حکومت عمر به مدینه آمده و در عصر ابوبکر اسلام را پذیرا شده بود. کعب همواره از تورات به عنوان «کتاب خدا» نام مى‏برد. لذا بعدها که بنام «کتاب خدا» مسائلى را مطرح مى‏کرد. مرادش تورات بود. اما مردم عامى و عوام توجه به اینگونه تحریف و انحرافات نداشتند که آیا مراد از کتاب خدا قرآن است! تا تورات!
    کعب کوششى تمام داشت که اخبار یهود را در میان مسلمانان منتشر نماید و بیشتر آن‏چه که از اخبار یهود و مدح و ثناى اهل کتاب و... در کتب اسلامى هست، توسط وى نشر شده است. از جمله: ابن عساکر در تاریخ خود چنین نقل مى‏کند: «احبّ البلاد الى اللّه الشّام و احبّ الشّام الى اللّه القدس» محبوبترین سرزمین‏ها در پهنه زمین نزد خدا شام است، و محبوبترین نقطه شام نزد خداوند قدس است.(19) نتیجه اینکه شام و قدس از مکه و مدینه نیز نزد خدا ارزشمندتر و محبوبتر است. پس بنابراین معاویه هم بهترین جانشین پیامبر!!
    روز قیامت به اهل شام خطاب مى‏شود که خداوند از شما مواظبت خواهد کرد... هر کس وارد شام شود، مورد رحمت و مرحمت خداوندى خواهد بود و هر کس از آن خارج شود مغبون و بازنده است. جالب است بگوئیم که این روایت (انّ الکعبة تعبد لبیت المقدس فى کل غداةٍ) خانه کعبه هر روز صبحگاهان براى بیت المقدس سجده مى‏کند) را براى امام باقر(ع) خواندند و گفتند: کعب راست گفته است. امام فرمود: دروغ گفتى، و کعب چون تو دروغ گفته است.(20)
    اینگونه نگرش از سوى مردم مسلمان نشانگر نهادینه شدن اسرائیلیات در جهان اسلامى مى‏باشد.
    کعب علاوه بر نشر فرهنگ تحریف شده یهود در جامعه اسلامى به پرورش شاگردانى چون معاویه، عبداللّه بن عمروبن العاص و ابوهریره و...همت گماشت. کعب به عبداللّه پسر عمروعاص گفت: انت افقه العرب(21). تو از همه عرب عالمتر و فهمیده‏تر هستى، در شهر مکه از وى سؤالى کردند، گفت: بروید از عبداللّه پسر عمروعاص پرسش کنید.


    جعل حدیث‏
    بعد از مسدود کردن راه انتشار احادیث نبوى و پیش‏بینى‏هاى لازم در این زمینه، گاه‏گاهى افرادى چون ابوذر از فرصت استفاده کرده و احادیث نبوى را براى مردم تشنه معارف اسلامى بیان مى‏کردند. این عملکرد دستگاه خلافت را به دهشت انداخت لذا به چاره‏اندیشى دوباره روى آوردند.
    سیاست نوین دستگاه حکومتى این بود که با جعل احادیث، گفتار پیامبر را از اعتبار ساقط کرده و شخصیت آنحضرت را در حد یک انسان عادى تنزل بدهند. تا اینکه بتوانند به راحتى همه احادیث نقل شده پنهانى را نیز بى‏اعتبار سازند.
    در احادیث جعلى سعى شده است علاوه بر تزلزل شخصیت آن حضرت به پایین‏ترین درجه و بى‏اعتبار ساختن احادیثى چون، (لعن و نفرین بر بنى امیّه و...) احادیث مثبت به نفع بنى امیه ساخته شود. و کارگزاران و صحابه از شخص پیامبر بلند مرتبه‏تر جلوه کنند.
    روایتى از قول عایشه نقل شده که مى‏گوید: «من از پشت سرآن حضرت به مسجد نگاه مى‏کردم در حالى که حبشیان به رقص و بازى مشغول بودند. پیامبر به آنها فرمود: اى حبشى زادگان بزنید و برقصید و بازى کنید تا یهود و نصاراى بدانند در دین ما آزادى هست، و اینگونه کارها روا مى‏باشد!...در این هنگام عمر از در مسجد وارد شد. حبشیان از هیبت او ترسیده و هر کدام به گوشه‏اى فرار کردند.»(22) در این روایت جعلى هم توهین به مقام مقدس (الهى) پیامبر شده، پیامبرى که خود آوردنده حرمت ساز و آواز است، به حبشیان اجازه رقص و آواز مى‏دهد و اجازه مى‏دهد همسرش به نامحرم نگاه کند. و هم مقام عمر را بالاتر از مقام رسول خدا(ص) جلوه مى‏دهد. که حبشیان از رسول خدا(ص) هراسى نکردند اما از عمر ترسیدند و فرار کردند!
    جاى تأسف اینجاست که اینگونه روایات از قول عایشه «ام المؤمنین» روایت شده است.(23) پس بنابراین بسیارى از احادیث نبوى ارزش و اعتبارى نداشته: «انا مدینة العلم و علىٌ بابها» و «علىٌّ منّى و انا من علىٍّ» و یا «فاطمة بضعة منى» یک تعریف احساسى و قوم خویشى بوده و آتش بر در خانه یگانه دخترش امرى عادى تلقى مى‏شود و یک تصفیه حساب حکومتى!دروغ احادیث جعلى از آنجا آشکار و برجسته است که برخى از راویان حدیث نبوى خود، در حال حیات پیامبر(ص) ایشان را درک نکرده‏اند، اما به عنوان صحابى قلمداد شده‏اند و برخى دیگر نظیر ابوهریره خود به ساختگى حدیث خود اعتراف کرده‏اند.(24)
    عایشه مى‏گوید: پیامبر به من گفت: آیا نمى‏دانى، اى عایشه که من در راز و نیازهایم با پروردگار بدو عرضه داشتم که من بشرى بیش نیستم و ناگزیر خشمگین خواهم شد هر نفرینى که بر اساس خشم و غضب بر فردى از افراد امت یا خانواده یا همسرى از همسرانم کردم، آنرا مایه برکت و خیر و آمرزش و رحمت و پاکیزگى قرار بده.(25)
    اینگونه احادیث با انگیزه رفع اتهام و نفرین از مطرودین ساخته شده است تا زمینه را براى پذیرش آنها از سوى مردم فراهم نماید وگرنه (مروان و پدرش) نمى‏توانست در دستگاه خلافت عثمان راه یابند و سمتى نیز به چنگ آورند.
    «حکم بن ابى العاص» از مکه به مدینه آمده و اسلام هم آورده بود اما گاه پشت سر پیامبر(ص) راه مى‏رفت و به طور مسخره رفتار خاص آن حضرت را تقلید مى‏کرد و...گاه نیز زبان خودرا بیرون مى‏آورد پیامبر(ص) بعد از مدتى که او بى‏شرمانه به رفتارش ادامه داد، برگشته و فرمود: «فکذلک فلتکن» همان طور که هستى باش. حکم دیگر هیچگاه از چنگال این نفرین رهائى نیافت و تا پایان عمر به همان شکل مسخره باقى ماند.(26) حکم و پسرانش مروان و... از نظر رسول خدا(ص) طرد شده بودند، اما هنگامى که عثمان به خلافت رسید. مقام و منزلت آنها را بالا برد.
    تناقض آشکار اینگونه روایات جعلى با نص قرآن بر افراد با ایمان پوشیده نیست. قرآن مى‏فرماید: «سنقرئک فلا تنسى» و ما آیات قرآن را بر تو (مکرر) قرائت مى‏کنیم تا هیچ فراموش نکنى».(27)


    ادامه دارد ...

    منبع: ماهنامه پاسدار اسلام، ش 267و268
    ـــــــــــــــــــــــــــ
    پى‏نوشت‏ها:
    1. علامه عسگرى، نقش ائمه در احیاء دین، ج 2، ص 176.
    2. همان، ص 177.
    3. همان، ص 178.
    4. همان، ج 9، ص 56.
    5. همان، ص 57
    6. همان، ج 2، ص 152.
    7. همان، ص 256.
    8. اضواء على السنة المحمدیه، ابوریّه، ج 2، ص 56.
    9. علامه عسگرى، نقش ائمه در احیاء دین ، ج‏2، ص 257.
    10. همان، ج 9، ص 66.
    11. همان، ص 65.
    12. همان، ص 67.
    13. همان، ص 69.
    14. همان، ج 6، ص 87.
    15. همان، ص 84.
    16. همان، ص 87.
    17. همان، ص 88.
    18. همان، ص 89.
    19. همان، ص 105.
    20. همان، ص 107.
    21. همان، ص 108.
    22. همان، ص 270.
    23. همان.
    24. همان، ص 247.
    25. علامه عسگرى، نقش ائمه در احیاء دین ، ج 2، ص 222.
    26. همان، ص 178.
    27. سوره رعد، آیه 6.



    حق‌شناس ::: شنبه 86/11/6::: ساعت 8:0 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    لیست کل یادداشتهاى وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 17
    بازدید دیروز: 18
    کل بازدید :355778

    >>اوقات شرعی <<

    >> معرفى <<
    گفتمان مذهبی
    مدیر وبلاگ : حق‌شناس[100]
    نویسندگان وبلاگ :
    حبیب[8]


    >> پیوندهای روزانه <<

    >> لوگوى وبلاگ <<
    گفتمان مذهبی

    >> یادداشتهاى قبلى <<

    >> سایتهاى مفید <<

    >> لینک دوستان <<

    >>اشتراک در خبرنامه<<