سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گفتمان مذهبی
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • صفحه نخست
  • به نام حضرت دوست

    همزمان با سالروز شهادت امام جواد «علیه السلام» برخى از مناظره‌ها و گفتمان‌هاى آن امام همام ـ از جمله در خیلى از وبلاگها و سایتها درج شده بود که اغلب هم از کتاب ارزشمند «سیره پیشوایان» نقل شده بود.
    قصد بنده هم این بود که این نوشتار را در سالروز شهادت درج کنم ولى به دو دلیل این کار به تأخیر افتاد:
    1. با مراجعه به اصل کتاب
    الاحتجاج مرحوم طبرسى ملاحظه شد پاورقى‌هاى ارزشمندى در آنجا آمده و آدرسها هم به‌صورت کاملترى آورده شده است، لذا حیفم آمد پى‌نوشتها را به‌صورت کامل نیاورم و برخى لینکها را نیفزایم.
    2. چون هدف از نوشتن مطالب صرفاً پر کردن صفحات نیست و مقصود اصلى استفاده از مطالب است، لذا با وجود انبوه مطالب مرتبط در آن روز ـ که البته ارزشمند هم بوده و هست ـ استفاده از این نوشتار (به این شکل) کمتر مى‌شد.
    و اما مناظره یا همان گفتمان:

    وقتى مأمون از طوس به بغداد آمد، نامه‏اى براى حضرت جواد «علیه السلام» فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا «علیه السلام» به طوس، دعوت ظاهرى و در واقع سفرى اجبارى بود.

    ***
    نقل شده است که در مجلسى که مأمون و امام و یحیى بن اکثم (قاضى القضاة وقت که شهرت علمى داشت) و گروه بسیارى در آن حضور داشتند، یحیى به امام گفت: روایت‏ شده است که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام مى‏رساند و مى‏گوید: «من از ابوبکر راضى هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضى است؟!»(1) نظر شما درباره این حدیث چیست؟

    امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولى کسى که این خبر را نقل مى‏کند باید خبر دیگرى را نیز که پیامبر اسلام در حجة الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «کسانى که بر من دروغ مى‏بندند، بسیار شده‏اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس به عمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید.» (2)
    امام جواد افزود: این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و مى‏دانیم در دلش چه چیز مى‏گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم‏»(3) آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟! عقلاً این محال است.

    یحیى گفت: روایت شده است که: «ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند!!»(4)

    حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت ‏شود، چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته‌ى مقرّب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهى از آن دو سر نزده است ‏و لحظه‌‏اى از دایره اطاعت ‏خدا خارج نشده‌‏اند، ولى ابوبکر و عمر زمانى مشرک بوده‌‏اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده‌‏اند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستى سپرى کرده‌‏اند. بنابر این محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.

    یحیى گفت: همچنین روایت شده است که: «ابوبکر و عمر دو سَرور پیران اهل بهشتند»(5) درباره این حدیث چه مى‏گویید؟

    حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درست‏ باشد، زیرا بهشتیان همگى جوانند و پیرى در میان آنان یافت نمى‏شود [تا ابو بکر و عمر سرور آنان باشند!] این روایت را بنى امیه، در مقابل حدیثى که از پیامبر اسلام «صلى الله علیه وآله وسلّم» درباره حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ نقل شده است که «حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند»(6)، جعل کرده‌‏اند.

    یحیى گفت: روایت‏ شده است که «عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است‏»(7)

    حضرت فرمود: این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان مقرّب خدا، آدم، محمد «صلى الله علیه وآله وسلّم» و همه انبیا و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت ‏با نور اینها روشن نمى‏شود ولى با نور عمر روشن مى‏گردد؟!

    یحیى اظهار داشت: روایت‏ شده است که «سکینه‏ به زبان عمر سخن مى‏گوید!»(8) (عمر هر چه گوید، از جانب ملک و فرشته مى‏گوید)

    حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم؛ ولى ابوبکر، با آنکه از عمر افضل است، بالاى منبر مى‏گفت: «من شیطانى دارم که مرا منحرف مى‏کند، هرگاه‏ دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست ‏باز آورید.»(9)

    یحیى گفت: روایت‏ شده است که پیامبر فرمود: «اگر من به پیامبرى مبعوث نمى‏شدم، حتماً عمر مبعوث مى‏شد!» (10)

    امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست‌‏تر است، خدا در کتابش فرموده است: «به خاطر بیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح»(11) خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ هیچ یک از پیامبران به قدر چشم به‌هم زدن به خدا شرک نورزیده‏ اند، چگونه خدا کسى را به پیامبرى مبعوث مى‏کند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپرى کرده است؟! و نیز پیامبر فرمود: «در حالى که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم‏»(12)

    باز یحیى گفت: روایت ‏شده است که پیامبر فرمود: «هیچگاه وحى از من قطع نشد، مگر آنکه گمان بردم که به خاندان خطّاب (پدر عمر) نازل شده است‏»، یعنى نبوت از من به آنها منتقل شده است!!»(13)

    حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوّت خود شک کند. خداوند مى‏فرماید: «خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانى بر مى‏گزیند»(14) [بنابر این، با گزینش الهى، دیگر جاى شکّى براى پیامبر در باب پیامبرى خویش وجود ندارد]

    یحیى گفت: روایت‏ شده است که پیامبر فرمود: «اگر عذاب نازل مى‏شد، کسى جز عمر از آن نجات نمى‏یافت‏»(15)

    حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند [به پیامبر] فرموده است: «و مادام که تو در میان آنان هستى، خداوند آنان را عذاب نمى‏کند و نیز مادام که استغفار مى‏کنند، خدا عذابشان نمى‏کند»(16) بدین ترتیب تا زمانى که پیامبر در میان مردم است و تا زمانى که مسلمانان استغفار مى‏کنند، خداوند آنان را عذاب نمى‏کند.

    منبع: احتجاج طبرسى، ج2 ص249-245، و بحارالانوار: ج50، ص80، ح6

    منابع مرتبط دیگر:
    کتاب الغدیر علامه امینى (متن عربى، چاپ جدید)
    ترجمه فارسى الغدیر

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    پى‌نوشتها:

    1. علامه امینى در کتاب الغدیر (ج 5، ص321) مى‏نویسد: این حدیث دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاذ است. عبارت ایشان چنین است: أخرجه الخطیب البغدادی فی تاریخ بغداد: ج2 ص106 من طریق محمد بن بابشاد صاحب الطامات، ساکتاً عن بطلانه جریاً على عادته، وذکره الذهبی فی میزان الاعتدال: ج2 ص302 فقال: کذب، أقول: وقد نصّ ابن أبی الحدید فی شرح النهج: ج11 ص49 على أنّه من وضع البکریة.

    2. «من کذب علیَّ متعمداً فلیتبوأ مقعده من النار». مراجعه کنید به: صحیح بخاری: ج1 ص38، مسند أحمد بن حنبل: ج1 ص78، مجمع الزوائد: ج1 ص142، إتحاف السادة المتقین: ج1 ص258، کنز العمال: ج10 ص297 ح29498، و بحارالانوار: ج2 ص225 ح2.

    3. وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (سوره ق، آیه 16)

    4. الدر المنثور سیوطی: ج4 ص107، کنز العمال: ج11 ص569 ح32695 وج13 ص18 ح36134 وص19 ح26137، اصبهانی هم آن را در حلیة الاَولیاء: ج4 ص304 ذکر کرده و گفته است: غریب من حدیث سعید بن جبیر تفرد به رباح عن ابن عجلان.

    5. صحیح الترمذی: ج5 ص570، سنن أبن ماجة: ج1 ص36 و38، مجمع الزوائد: ج1 ص89، الاِمامة والسیاسة: ج1 ص9ـ10، کنز العمال: ج11 ص573 ح32712و32713، و تمامى اسناد این حدیث ساختگى به شهادت علماى حدیث اهل سنت از اعتبار ساقط است به‌خاطر ضعف، عدم وثاقت و وجود کسانى در کسانى در سلسله سند که نمى‌شود به گفته‌شان احتجاج کرد.
    ـ علامه امینى این حدیث را از برساخته‏هاى «یحیى بن عنبسه «شمرده و غیر قابل قبول مى‏داند، زیرا یحیى شخصى جاعل حدیث و دغل‌کار بوده است (الغدیر، ج 5، ص 322) . «ذهبى‏» نیز «یحیى بن عنبسه‏» را جاعل حدیث و دغلکار و دروغگو مى‏داند و او را معلوم الحال شمرده و احادیثش را مردود معرفى مى‏کند (میزان الاعتدال، الطبعة الاولى، تحقیق: على محمد البجاوى، دار احیاء الکتب العربیة، 1382 هـ. ق، ج4، ص400)
    ـ جهت اطلاع بیشتر از طبیعت این حدیث و ساختگى بودن و ساقط بودن اعتبارش مراجعه کنید به کتاب «الاِمامة فی أهم الکتب الکلامیة» از علامه محقق سید على میلانى، ص451، با عنوان «رسالة فی حدیث سیدا کهول أهل الجنة»
    ـ همچنین مراجعه شود به سخن شیخ طوسى (ره) درباره‌ى این حدیث در تلخیص الشافی: ج3 ص219.

    6. المعجم الکبیر، طبرانى: ج3 ص25ـ30 ح2598ـ2618، مجمع الزوائد: ج9 ص182ـ184، حلیة‌الاَولیاء، اَصبهانى: ج5 ص71، مقتل الحسین، خوارزمى: ج1 ص92، بخش سرگذشت اِمام حسین «علیه السلام» از تاریخ مدینة دمشق، ابن‌عساکر: ص72 ح129 وص74 ح132 وص76 ح133 وص77 ح134 وص79 ح138 وص80ـ83 ح139ـ143، فرائد السمطین، جوینى: ج2 ص41 ح374، وص98ـ99 ح409و410 وص129 ح428، بحارالانوار: ج11 ص164 ح9 وج16 ص362 ح62 وج22 ص280 ح33 وج25 ص360 ح18.

    7. الریاض النضرة لمحب الدین: ج2 ص311، کنز العمال: ج11 ص577 ح32734.
    ابن ابى الحدید هم در شرح نهج البلاغه: ج12 ص178، این حدیث را آورده و در ص180 ضمن نقل اعتراضات بر این حدیث ساختگى، چنین بیان داشته است: گفته‌اند، ولى لازمه‌ى چراغ بهشت بودنش این است که اگر عمر تجلّى نکند، بهشت تاریک و مظلم خواهد بود و چراغى نخواهد داشت!!
    ـ علامه امینى هم در کتاب شریف الغدیر (ج 5، ص 312 و 316) ثابت کرده است که راویان این حدیث دروغگو بوده‌‏اند.

    8. و در برخى روایات [جعلى] چنین آمده است: إن الله جعل الحقّ على لسان عمر، انّ الله نزل الحقّ على قلب عمر ولسانه، انّ السکینة تنطق على لسان عمر!» (همانا خدا حق را بر زبان عمر قرار داده، همانا خدا حق را بر قلب و زبان عمر نازل کرده، همانا سکینه بر زبان عمر سخن مى‌گوید!!) مراجعه شود به: الریاض النضرة، محب الدین: ج2 ص298ـ299، المستدرک، حاکم: ج3 ص87، کنز العمال: ج11 ص573 ح32714ـ32718.

    ـ شیخ طوسى (ره) در تلخیص الشافی (ج2 ص347) مى‌گوید: اگر روایت «حق بر زبان عمر سخن مى‌گوید» صحیح باشد، معنایش عصمت عمر و یقین به حجت بودن همه‌ى گفته‌هاى عمر است. در صورتى که هیچ کسى چنین ادعایى نکرده است، چون هیچ تردید و اختلافى نسبت به معصوم نبودنش نیست بلکه خلاف این (معصوم نبودن) فراوان است.
    و چگونه حق بر زبان کسى جارى مى‌شود که در احکام به این و آن مراجعه مى‌کند و خود شهادت بر خطایش مى‌دهد و با چیزى مخالفت مى‌کند سپس به همان سخنى که با آن مخالفت کرده برگشته و با آن موافقت مى‌کند! و خود مى‌گوید: «لولا علی لهلک عمر، اگر على نبود هر آینه عمر هلاک مى‌شد» و «لولا معاد لهلک عمر، اگر معاد نبود هر آینه عمر هلاک مى‌شد» و چرا خودش در جاهایى که نیاز به احتجاج داشته، به این روایت احتجاج نکرده است؟
    ـ همچنین مراجعه شود به گفتار علامه امینى در کتاب شریف الغدیر (ج8 ص92ـ93) و نیز اعتراضاتى که ابن ابى‌الحدید در مورد روایت در شرح نهج البلاغة (ج12 ص178ـ188) نقل کرده است.

    9. تاریخ الاُمم والملوک، طبرى: ج3 ص224، مجمع الزوائد ج5 ص183، البدایة والنهایة: ج6 ص303، الامامة والسیاسة: ج1 ص22، کنزالعمّال: ج5 ص587ـ588 ح14050، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید: ج6 ص20، تاریخ الخلفاء، سیوطى: ص 54.

    10. فضائل الصحابة، ابن حنبل: ج6 ص356 ح519 و ص428 ح676، ضعفاء الرجال، جرجانی: ج4 ص1511، کنزالعمال: ج11 ص581 ح32761ـ32763، مجمع الزوائد: ج9 ص68، اللالىء المصنوعة: ج1 ص302، با مقدارى تفاوت.
    ـ علامه امینی در الغدیر(ج5 ص312) این روایت را در زمره‌ى روایات ساختگى (شماره30) از بلال بن رباح چنین آورده «لو لم أُبعث فیکم لبُعث عمر» و نوشته است: ابن عدى آن را به دو طریق (در الکامل فی ضعفاء الرجال: 3/216 رقم‏713 و 4/194) آورده و گفته است: صحیح نیست، زکریا کذّاب است و جعل حدیث مى‌کند، ابن واقد (عبدالله) هم متروک است و به روایات مشرح بن عاهان هم کسى احتجاج نمى‌کند (نگاه کن به: اللالئ المصنوعة: 1/302).
    ابن جوزى آن را به دو طریق (در کتاب الموضوعات ج1 ص320، باب فضل عمر بن الخطاب) آورده و گفته است: این دو حدیث از پیامبر صحت ندارد، طریق اول صحیح نیست چون زکریا بن یحیى از دروغگویان بزرگ است که ابن عدى درباره‌اش گفته: جعل حدیث مى‌کند. در مورد راوى دومى هم احمد گفته: یحیى بن عبدالله بن واقد لیس بشیء (عددى نیست)، و نسائى گفته: متروک الحدیث است (الضعفاء والمتروکین، ص‏150 رقم‏354)؛ ابن حبان هم در گفته: مشرح، نوشته‌هایش به خودش برمى‌گردد (اعتبارى ندارد) بنا بر این احتجاج به آن باطل است (الضعفاء والمتروکین: 3/121).
    ـ‌ابن ابى الحدید هم در شرح نهج البلاغه (ج12 ص178) این روایت را نقل کرده و در ص180 ضمن نقل ایراداتى که بر آن ذکر کرده‌اند، گفته است: حدیثى را هم بدین مضمون که « لو لم أبعث فیکم لبعث عمر» گفته‌اند، لازمه‌اش این است که رسو الله (ص) عذابى بر عمر و موجب اذیت شدیدش باشد! چون اگر مبعوث نمى‌شد عمر به عنوان نبىّ و رسول مبعوث مى‌شد! و درجه‌اى را هم از پیامبرى بالاتر نمى‌دانیم پس با پایین آوردن عمر از چنین رتبه‌اى ـ که بالاتر از آن رتبه‌اى نیست ـ نباید هیچ کسى در زمین مبغوض‌تر از پیامبر نزد عمر باشد!!

    11. وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقاً غَلِیظاً (سوره احزاب، آیه 7)

    12. الاسرار المرفوعة، قارى: ص179 ح697، کشف الخفاء، عجلونى: ج2 ص191، تذکرة الموضوعات، فتنى: ص86، تنزیه الشریعة، ابن عراق: ج2 ص341، الدرر المنتثرة فی الاَحادیث المشتهرة، سیوطى: ص126، بحار الاَنوار: ج15 ص353 ح13.

    13. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید: ج12 ص178.

    14. اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ (سوره حج، آیه 75(

    15. الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، قاضى عیاض: ج2 ص364، الجامع لاحکام القرآن، قرطبى: ج8 ص47، الدرالمنثور، سیوطى: ج4 ص108، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید: ج12 ص178
    ـ ابن ابى الحدید هم ایرادهایى را که بر این روایت ذکر شده آورده و در ص180 نوشته است: گفته‌اند! و چگونه رواست گفته شود «اگر عذاب نازل مى‏شد، کسى جز عمر از آن نجات نمى‏یافت» در صورتى که خداوند متعال مى‌فرماید: «وما کان الله لیعذبهم وأنت فیهم»

    16. وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (سوره انفال، آیه 33)



    حق‌شناس ::: چهارشنبه 86/9/28::: ساعت 5:39 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    لیست کل یادداشتهاى وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 38
    بازدید دیروز: 34
    کل بازدید :358447

    >>اوقات شرعی <<

    >> معرفى <<
    گفتمان مذهبی
    مدیر وبلاگ : حق‌شناس[100]
    نویسندگان وبلاگ :
    حبیب[8]


    >> پیوندهای روزانه <<

    >> لوگوى وبلاگ <<
    گفتمان مذهبی

    >> یادداشتهاى قبلى <<

    >> سایتهاى مفید <<

    >> لینک دوستان <<

    >>اشتراک در خبرنامه<<