... ادامه مقاله پیشین
احقاد بدریّه،...
با توجه به مطالب گذشته اهداف پلید و منافقانه برخى از اصحاب تنها در جعل و منع حدیث خلاصه نمىشد بلکه حس انتقام جویى و حمیت جاهلى هنوز در میان آنها از رونق نیفتاده بود. هم چشمى بنى امیه با بنىهاشم حرکتهاى پنهان در سینهها از یک سوء قدرتطلبى و حمیت جاهلى از سوى دیگر دست در دست هم اساس اسلام را مورد تهدید جدى قرار دادند. خود عمر مىگوید: وقتى فریاد فاطمه بلند شد (به هنگام آتش زدن در خانه حضرت زهرا(س)) نزدیک بود نرمى اختیار کنم و برگردم، اما به یاد آوردم روش محمد(ص) و خونهاى پهلوانان عرب را که بدست على(ع) ریخته شده بود. پس بار دوم در را بطرف دیوار که زهرا پشت آن بود فشار دادم. در نتیجه فریاد (یا ابتاه) فاطمه بلند شد...»(28)
روز عاشورا هنگامى که امام حسین (ع) از مردم حاضر در جنگ سؤال کرد به چه علت با او مىجنگند. گفتند: همه مطالبى که بیان کردى مىدانیم. با این حال دست از تو بر نمىداریم... این مطلب نشانگر عمق کینه آنهاست. در اثر جعل و منع حدیث، زمینههاى سبّ مولاى متقیان فراهم شد و معاویه در نهایت نامردى از آن موقعیت بیشترین استفاده را کرد. معاویه معتقد بود کودکان باید با دشمنى امیرمؤمنان بزرگ شده و جوانان نیز با دشمنى ایشان پیر گردند. با کمال تأسف باید اعتراف کرد که معاویه با اینکه در جبهه باطل قرار داشت اما چنان دقیق و ظریف از طریق مکر و تهدید پیش رفته بود که شامات یکپارچه طرفدار بنىامیّه بودند...
معاویه به فرزند خود درباره شامیان چنین سفارش مىکند: «مردم شام را پیشاپیش خود بدار! اگر از دشمن بیمداشتى آنان را به جنگ دشمن بفرست، اما همین که مأموریت خود را پایان دادند مگذار در خارج از شام بمانند آنها را فورى به خانههایشان برگردان تا خوى بیگانگان را نگیرند.»(29)
هنگامى که معاویه حکومت خود را تثبیت کرد و به زعم خود یگانه امید بلاد اسلامى شد. خود را در آستانه پیروزى نهایى مىدید با رسمى کردن سبّ مولاى متقیان گامهاىنهایى را برمىداشت.
«ابن ابى الحدید معتزلى» شارح نهجالبلاغه به نقل از «زبیربن بکّار» از قول «مطرف» فرزند «مغیرة بن شعبه» چنین نقل مىکند: من همراه پدرم مغیره به مسافرت شام رفته و بر معاویه وارد شده بودیم (مغیره در آن زمان فرماندار معاویه در کوفه بود) پدرم هر شب به مجلس شبانه معاویه رفته، و مدتى با او هم صحبت بود و...او هر شب هنگامى که به خانه باز مىگشت، با شگفتى فراوان از معاویه و فراست و کیاست او نقل مىکرد...اما یک شب پس از اینکه از نزد معاویه به خانه بازگشت، از غذا خوردن امتناع ورزید، و من او را سخت پریشان و درهم دیدم ساعتى درنگ کردم، زیرا مىپنداشتم ناراحتى پدرم به خاطر اعمالى مىباشد که از ما سرزده و یا... بالاخره نتوانستم تحمّل و صبر کنم و به پدرم رو کرده گفتم: چرا در این شب این قدر ناراحت و پریشان هستى؟ گفت: فرزندم! من از نزد خبیثترین و پلیدترین مردم باز گشتهام؟ گفتم: هان! براى چه؟...گفت: مجلس معاویه خالى از اغیار بود، و ما با هم خیلى خصوصى و با نهایت صمیمیت سخن مىگفتیم. من بدو اظهار داشتم: اى امیرالمؤمنین! تو به آرزوها و آمالت رسیدهاى، حال اگر با این سن کهولت به عدل و داد دست زنى و با دیگران به مهربانى رفتار نمایى چقدر بجاست. اگر نظر لطفى به خویشاوندانت - بنى هاشم - کنى، و با ایشان صله رحم بنمایى چه مانعى در پیش است؟ به خدا سوگند! امروز اینان هیچ چیز که در تو ترس و واهمه برانگیزد، ندارند. اینها عموزادههاى تو هستند...معاویه جواب داد: واى بر تو!این آرزویى سخت دور از دسترس و انجام نشدنى است. ابوبکر به حکومت رسید و عدالت ورزید، آن همه زحمتها تحمل کرد به خدا سوگند! تا مرد نامش نیز به همراهش مرد. آنگاه عمر به حکومت رسید، کوششها کرد، او در طول ده سال رنجها کشید، اما چند روزى بیش از مرگش نگذشت که هیچ چیز از او باقى نماند، جز اینکه گاه و بیگاه گویندهاى گوید:عمر! سپس برادر ما عثمان به خلافت رسید... تا کشته شد به خدا سوگند نامش نیز مرد،...در حالى که نام این مرد، فرزند ابوکبشه (مقصود پیامبر خدا(ص) است و این لقبى بود که کفار قریش به طعنه به آن حضرت داده بودند، را هر روز پنجبار در سراسر جهان اسلام به فریاد بانگ مىزنند، و به بزرگى یاد مىکنند: اشهد ان محمداً رسول اللّه). تو فکر مىکنى چه عملى در چنین شرایطى باقى خواهد ماند؟ و چه نام نیکى پایدار است، اى بى مادر؟ نه به خدا سوگند! آرام نخواهم نشست مگر این که این نام را دفن کنم، و این ذکر و یاد را بخاک بسپارم!.معاویه به سوگند خویش وفادار ماند. و نهایت کوشش خویش را در راه انجام آن بکار انداخت لذا به اعتقاد ما این احادیث در عصر معاویه جعل شده است.(30)
در میان همه عوامل پدید آورنده زمینه قیام کربلا، سستى و جهالت مردم بیش از همه عوامل مؤثر و حائز اهمّیت بود، چنانچه در تاریخ آمده است دو مرد عرب بر سر ناقه یا جملى با هم نزاع داشتند، و فرق آن دو را نمىدانستند معاویه پس از اطّلاع از قضیّه به یکى سفارش کرد به على بگو: به جنگ تو کسانى را مىفرستم که فرق جمل و ناقه را نمىدانند، همچنین سستىهایى که مردم در دوران حکومت امیرمؤمنان و امام حسن علیها السلام از خود نشان دادند در خطبه: «یا اشباه الرّجال ولا رجال» اى مرد نمایان نامرد. گواه معتبرى است بر جهالت و نادانى مردم مسلمان و عدم اطاعت آنها از رهبرى بر حق امیرمؤمنان.
اشرافىگرى کارگزاران و خواص
زمزمههاى اشرافىگرى از دوران حکومت خلیفه دوم بگوش مىرسید و در زمان عثمان به اوج خود رسید. بطوریکه علاوه بر درباریان و بنىامیه، کسانى نظیر طلحه و زبیر، ابوموسى اشعرى و... چنان به دنیاگرایى گرایش پیدا کرده بودند که در هنگام خلافت عدلگستر امیرمؤمنان نتوانستند از آن زندگى اشرافى دل کنده و در خدمت رهبر خود باشند. نه تنها آن جهادگران دیروز با امام خود همکارى ننمودند بلکه رو در روى امام قرار گرفتند.
گوستاولوبن در کتاب «تاریخ تمدن اسلامى» مىنویسد: «تا کنون هیچ مردمى مانند مردم جزیرةالعرب دیده نشده که در مدّت کوتاه و اندک، بتوانند به این حد از تمدن نائل شوند و این در اثر آموزههاى دین بود که پیامبرشان براى آنان آورده بود.»(31) اما مسلمین در یک آزمایش فتح و ظفر نتوانستند براى همیشه پایبند اصول اسلامى باقى بمانند حتى در ماجراى کربلا عدّهاى به طمع غنیمت به کربلا آمده بودند نه براى حفظ اساس اسلام!
«جرجى زیدان» مورخ مسیحى لبنانى مىنویسد: «پس از آنکه اعراب به کشور گشایى پرداختند، سیم و زر و غلام و کنیز به جزیرة العرب روان گردید و اندک اندک اعراب مسلمان به فساد و هرزهگى گرائیدند».(32)
«ابن سعد» در (طبقات الکبرى) مىنویسد: «زبیر صحابى نامدار اسلام در بصره خانهاى ساخت که امروزه هم معروف است...در کوفه، مصر، اسکندریه هم خانههایى ساخت بعد از مرگ زبیر 50 هزار دینار و هزار عبد و کنیز باقى ماند».(33)
«عبدالرحمن» یکى از اعضاى شش نفره شوراى خلافت، وقتى از دنیا رفت یک هشتم مالش را که بین چهار زنش قسمت کردند، (سهم یک زن) هشتاد و چهار هزار دینار بود.(34)
«مروان پانصد هزار دینار، ابن ابى سرح صدهزار دینار، زیدبن ثابت صدهزار دینار، از عثمان هدیه گرفتند».(35)
بدین وسیله دنیاگرائى بر دینگرائى ارجحیت یافت و دین تنها لق لقه زبان مسلمانها شد.
جهالت و تسامح مردم
آنچه گذشت گوشههایى از عوامل زمینه ساز شهادت امام حسین(ع) بود به اعتقاد محققان اسلامى رخدادهاى قبل از مرگ معاویه، لایههاى زیرین و پایههاى تخریب اسلام را تشکیل مىداد. و آنچه بعد از مرگ معاویه رخداد لایههاى رویین و انگیزههاى قیام امام بشمار مىرود.
علاوه بر معرفى اسلام (وارونه) توسط معاویه به مسلمانان شامات و عدم وفادارى و پایبندى به مفاد صلحنامه و جنایاتى که در این فاصله به وقوع پیوسته بود، با انتخاب یزید براى خلافت مىرفت تا آخرین آثار باقى مانده از اسلام زیر سلطه امویان مدفون گردد.
مردم ایالت دمشق از روزى که اسلام را پذیرفته بودند همواره بنىامیه را در کنار و بالاى سر خود مشاهده مىکردند و تعالیم اسلام را از آنان مىگرفتند.
بنى امیه هیچگاه فرصت یافتن مسیر صحیح اسلام ناب را به آنان نمىدادند و از این جهالت اهل شام همواره به نفع سلطنت خود بهره مىبردند. بطوریکه معاویه به پسرش یزید توصیه کرد، که مردم شام را پس از پایان مأموریت خود به شام برگرداند.
این مطلب آشکارا تحت نظر بودن مردم شام را برملا مىکند. و اگر به دو خطبه حضرت زینب(س) در کوفه و شام توجه شود. تفاوت این دو خطبه درک و فهم مردم شام را به وضوح روشن مىنماید. «عبداللّه بن على» گروهى از مشایخ شام را نزد سفّاح فرستاد که اینان از خردمندان و دانایان این ملکاند و همه سوگند مىخورند که ما نمىدانستیم رسول اللّه (ص) خویشاوندانى که از او ارث مىبرند، جز بنى امیّه داشته باشد. تا آن گاه که شما امیر شدید.(36)
از سال 8 هجرى قمرى که ابوبکر حکومت دمشق را به معاویه داد تا سال 60 هجرى، 42 سال مىگذشت این همان آرزویى بود که معاویه در سر داشت و به پاى آن دست به ظلم و جنایات متعددى زد: که کودکان با بعضى اهل بیت پیامبر بزرگ شوند و جوانان پیر، اینگونه بود که امام حسین درصدد نجات آثار باقى مانده اسلام از طریق قیام به امر به معروف و نهى از منکر برآمد.
نقش معاویه در انحراف مردم از مسیر اصلى اسلام چنان برجسته و پیداست که هیچ یک از تاریخ نگاران، حتى طرفداران بنى امیّه، نتوانستهاند بر روى آن سرپوش بنهند. چه هنگامیکه در برابر خلیفه دوم کارهاى خلاف خود را توجیه مىکرد و او از روى تساهل و تسامح و یا مصلحت حکومتى نادیده مىگرفت و چه هنگامیکه خود وى از عثمان حمایت نکرد و سبب مرگش شد اما بعد از کشته شدن عثمان پیراهن او را دست آویز خواستههاى شخصى خود قرار داد.
معاویه با بهرهگیرى از جهالت مردم شام توسط یک «پیراهن خونى» سعى کرد قتل عثمان را رنگ دین ببخشد و مردم را به خونخواهى عثمان تحریک نماید و جنگ صفین را به وجود آورد.
پس از آنکه معاویه با تهدید و تزویر صلاحیت خلافت یزید را بر مردم شام و عراق تحمیل کرد. امام شهید درنگ را جایز ندانسته و اقدام به امر به معروف عظیم خود کردند.
امام بر اساس وظیفه الهى خود موظف بودند مردم نادان و زیر سلطه یزید را که فاقد هرگونه صلاحیت خلافت بود. رهایى بخشند و زمام امور را بدست بگیرند. البته این هدف در کنار دیگر اهداف شکل مىگیرد، بدین معنى که اگر امام در مبارزه با یزید پیروز مىشدند تشکیل حکومت مىدادند.
براندازى حاکم نامشروع در صورت ممکن از وظایف انبیاء و اوصیاء است. اگر امام نتوانست به حق خود برسد. (برپایى حکومت الهى) ولى با عملکرد و حرکت انقلابى خود نقشههاى بنى امیّه را خنثى کرد. و غفلت زدگان را بیدار ساخت چنانچه روز عاشورا پس از شهادت امام اولین گروه «توابین» تشکیل شد.
بنظر مىرسید جاى این پرسش باقیست که چرا امام در زمان حیات معاویه دست به چنین حرکتى نزد؟ از آنجا که معاویه با تمام کینه و عداوتى که با اسلام داشت تظاهر به اسلام گرایى مىکرد و مردم نادان شام و دمشق از باطن مسائل پیش آمده بىخبر بودند. و از تزویرهاى پشت پرده اطلاع نداشتند. و دشمنى معاویه با امیرمؤمنان را یک برخورد سیاسى تلقى مىکردند. بنابراین موقعیت، مناسب براى قیام امام نبود. اما با روى کار آمدن یزید و فساد و هرزگى آشکار یزید حتى اطرافیان نیز از وضع موجود ناراضى بودند. بطوریکه معاویه در یک مورد براى جنگ یزید را به اجبار براى «جهاد!» فرستاد تا مردم چهره اسلامى او را در میان جهادگران ببینند! امّا وى از ادامه راه سرباز زده و در محلى به عیش و نوش پرداخت و هیچکس به کارهاى یزید انتقادى نکرد.»(37)
از آنجا که مردم کوفه سالها تحت تربیت مولاى متقیان پرورش یافته بودند نسبت به سایر بلاد به راحتى تحت نفوذ معاویه در نمىآمدند و گاهبىگاه مزاحمتهایى براى امویان بوجود مىآوردند. اما با اینهمه از ستم بنىامیه بستوه آمده و با ارسال نامههایى بسوى مدینه، حمایت خود را از فرزند پیامبر ابراز داشته و خواستار ورود آن امام بزرگوار به کوفه شدند و لیکن در مقابل تهدیدات جدى ابنزیاد عقب نشینى کردند و فرزند پیامبر خود را به شهادت رساندند. هنگامى که (مغیرةبن شعبه) بر کوفه حکمرانى مىکرد. سعى بر آن داشت که با مخالفین حکومت رفتارى آرام داشته باشد. این دوران نسبتاً آرام با مرگ مغیره در سال 50 جاى خود را به طوفان سهمگین ابن زیاد داد.
او در اوّلین اقدام حکومتى خود کسانى را که حاضر نشدند با او بیعت کنند (حدود 80 نفر) دستشان را قطع کرد. رفتار ظالمانه زیاد در بصره مشهور بود، بطوریکه او در بصره حکومت نظامى برپا مىکرد. شبها بعد از نماز عشاء بمدّت خواندن سوره بقره و رفتن و رسیدن مردم به منازلشان، مردم فرصت رفت و آمد داشتند. اما پس از آن پلیس زیاد هرکجا، هرکس را مىدید مىکشت. مأموریت عمده زیاد، سرکوبى شیعیان کوفه و در سراسر عراق بود. معاویه دستور داده بود. تا هر کس را که بر دین على(ع) است از بین ببرد.
او همچنین به عمال خود نوشت: «ببینید در میان شما چه کسانى از شیعیان على(ع) بوده و متهم به دوستى اویند، ایشان را از بین ببر، حتى اگر دلیل و بیّنهاى براى این کار، ولو با حدس و گمان، در زیر هر سنگى هست بیرون بکشید. مردم کوفه براى معاویه همواره دشمن بالقوّه بشمار مىرفت از این رو شدیدترین سیاستها در مورد آنان اعمال مىشد.»(38) گرچه مردم کوفه براستى از دست حکومت معاویه به تنگ آمده بودند اما جهالت و کم خردى آنان سبب گشته بود که همواره تازیانه ظلم را بر پیکر خود تحمل نموده و از ترس تهدیدات امویان هیچگاه دست به اقدام اساسى و اصولى نزنند. و سرانجام کارى را که از روى احساسات شروع کرده بودند. شهامت به انجام رساندنش را پیدا نکردند و در یک واپس گرایى ننگین، مهر ذلّت را بر پیشانى خود نقش بستند. اما در جبهه حق یاران باوفاى امام شهیدان رسالت نیمه تمام مولاى خود را به اتمام رساندند و بر دروازههاى شام و کوفه «هیهات مناالذّله» را نصب کردند.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام، ش 267و268
ـــــــــــــــــــــــــــ
پىنوشتها:
28. سید عبدالرزاق، صدیقه شهیده، ص 108.
29. جعفر شهیدى، زندگى امام حسین،ص 95.
30. علامه عسگرى، نقش ائمه در احیاء دین ، ج 3، ص 263.
31. تمدن اسلامى از دیدگاه امام خمینى، ص 58.
32. منتسکیو، روح القوانین، ص 217.
33. مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 133.
34. مسعودى، طبقات الکبرى، ج 3، ص 136.
35. علامه امینى (ره) الغدیر، ج 8، ص 286.
36. شهیدى، سابق، ص 95.
37. علامه عسگرى، سابق، ج 6، ص 72.
38. رسول جعفریان، تاریخ تحلیلى اسلام، ج 3، ص 99.
امام على(ع) و ولادت در کعبه
فهمیدم توسّلم مستجاب شد
پاسخى بر سخنان و ادعاهاى مولوى خیرشاهى
چرا دست بسته نماز نمىخوانیم؟
بررسى ادله خلافت ابوبکر
پاسخ دکتر عصام العماد به برخی شبهات
اعتراف عامّه به وفات حضرت زهرا(س) با عدم رضایت از شیخین
دنیاى اسلام بدون وهابىها
آیا پاره تن رسول خدا (ص) اولى به مراعات نبود؟!
ما بودیم که نگذاشتیم حق به اهلش برسد!
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :359464
مناظره دکتر قزوینی با مولوى مرادزهی [149]
شهادت 8 شیعه یمنى در مسجد [114]
اندیشمند لبنانى: امام خمینى رفت اما اندیشه او تا ابد زنده است [93]
بیانه 22 وهابى علیه ایران و حزب الله [117]
افتخار میکنم عضو «حزب ولایت فقیه» باشم [99]
نصرالله به آرامش در گفتار معروف است [105]
محاصره شیعیان پاکستانی 7 ماهه شد [112]
جسارت معلم وهابى در عربستان به حضرت زهرا (س) [141]
شهادت پنج جوان دیگر شیعه در کویته پاکستان [136]
انتقاد شدید هیکل از اعراب [168]
عثمان را الگو قرار بده وکنارهگیرى مکن [138]
مظلومنمایى 14مارس و معرکهگردانى العربیه [118]
حمله به یک رییس جمهور عربى به اتهام شیعه شدن؟! [216]
پاسخ به فتنه با سرعت فیبر نورى [108]
[آرشیو(135)]

رهیافتگان به مکتب اهل بیت
امامت و خلافت
پرسش و پاسخ
وهابیت رو به افول
مکتب اهل بیت
اهل سنت و اعتقاداتشان
اخبار و مناسبتها
بشنو این نى
نمازخانه بوستان بهاره
بندیر
سجاده ای پر از یاس
دنیاى جوانى
TOWER SIAH POOSH
دختری در راه آفتاب
یاران
بوی سیب
پرتو
جاء الحق و زهق الباطل
بهارستانه
manna
ساحل نشین اشک
مشاوره
لـعل سلسبیل
زورخانه بابا علی
فدایى سید على
عشق سرخ
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
منصور
کوثر بیکرانه
جمهوریت
حقوق و حقوقدان
esperance
شمیم
به یاد لاله ها
کوثر
دم مسیحایى
کبوترانه
نیلوفرآبى
موسسه فرهنگی وصال شهدا
با من حرف بزن
حزب اللهی مدرنیته
کجایید ای شهیدان خدایی
عاشقان على و فاطمه
14 معصوم
خدا
موتور سنگین
شهید امر به معروف زوبونی
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
حسین جان
خلوت تنهایی
احادیث
لبیک یا مهدی، یا خامنه ای
وبلاگ ایران اسلام
روح .راه .ارامش
اهل سنت واقعى
کریمه اهل بیت
کوثر
نقد وهابیت
همگرایی شیعه و اهل سنت
هیأت پیام آوران عاشورا
لیست وبلاگهاى به روز شده
دهه فجر
نسیم رضوان
وبلاگ خونه دانشجویی تاکستان
کوچهام مهتابى است
شیعیان
فاطر سبز