سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گفتمان مذهبی
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • صفحه نخست
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمد لله ربّ العالمین وصلى الله على محمد وآله الطاهرین

    چندى است فیلم کوتاهى به صورت بلوتوثِ موبایل،(1) حاوى سخنان یکى از مولوى‌هاى اهل سنت به نام خیرشاهى، دست به دست مى‌شود.
    این آقاى مولوى، به بهانه دفاع از اهل سنت و خلفایشان، در سخنانى توهین‌آمیز، ایرانیان را مرهون احسانات عمر مى‌داند، و از آنان مى‌خواهد پاى عمر را ببوسند، حتى پا را فراتر نهاده، مى‌گوید: «به والله قسم باید سُم اسب حضرت عمر را ببوسند!!» و در جسارتى دیگر مى‌گوید: «هزاران امام خمینى، به والله قسم شاگرد مکتب عمر و ابوبکر هم حساب نمى‌شوند.» و...
    البته سخنان این آقاى مولوى ـ که به ضدّیت با تشیع شهره است ـ به همین فیلم خلاصه نمى‌شود و در همه سخنانش توهین و جسارت موج مى‌زند. در این نوشته به محورهاى مطرح شده در این سخنان مى‌پردازیم و پاسخ به دیگر سخنانش را به فرصتى دیگر موکول مى‌کنیم.

    * * *

    * جناب مولوى، شما در باب علم و دانش خلیفه‌ى دوم جناب عمر سخن گفته‌اید و آن را چند هزار برابر علم امام خمینی(ره) دانسته‌اید.
    فرض کنید در واقع هم همینطور باشد، ولى چگونه مى‌توانید آن را ثابت کنید؟
    در مسند احمد بن حنبل، ج4، ص319 و در سنن ابی‌داوود، ج1، ص53 و سنن نسائی، ج1، ص60 آمده است که: در مورد کسى که یک ماه و دو ماه آب پیدا نمى‌کند خلیفه گفت: «اما من نماز نمى‌خوانم تا آب پیدا کنم» یعنى مسأله تیمم را در خاطر نداشت.
    در سنن کبری، ج7، ص442 و تفسیر رازی، ج7، ص484 و درّالمنثور سیوطى، ج1، ص288 و کتاب‌هاى دیگر آمده است که: خلیفه دوم تصمیم گرفت زنى را که در شش ماهگى فرزندش متولد شده بود، سنگسار کند. حضرت علی(علیه‌السلام) با خواندن آیه‌ى «وَحَمْلُهُ وَفصالُه ثَلاثونَ شَهراً»2 ثابت کرد که مدت باردارى مى‌تواند شش ماه باشد. و عمر، آن زن را آزاد کرد و گفت: «لَولا علیٌ لَهَلَکَ عُمَر؛ اگر على نبود عمر هلاک مى‌شد.»

    در تفسیر ابن کثیر، ج1، ص467 و درّالمنثور، ج2، ص133 و بسیارى از کتاب‌هاى دیگر دانشمندان اهل سنت آمده است که: «خلیفه دوم به زیادىِ مهر زن‌ها اعتراض کرد. یکى از زنان به خلیفه معترض شده و آیه «وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً»3 را خواند و خلیفه اشتباه خود را پذیرفت» یعنى خلیفه به آیه‌ى شریفه‌ى قرآن توجه نداشت.
    در تفسیر ابن‌جریر، ج30، ص38 و کشاف زمخشری، ج3، ص253 و درّالمنثور سیوطى، ج6، ص317 و بسیارى دیگر از کتاب‌هاى بزرگان اهل سنت آمده است که خلیفه آیه‌ى شریفه‌ى «وَفَاکِهَةً وَأَبّاً»4 را تلاوت کرد و درباره‌ى معناى آن از دیگران! سؤال کرد و بعد گفت: «ما از به تکلیف افتادن در فهم این‌ها منع شدیم!»
    شما براى اینکه بدانید نظر خود جناب عمر درباره‌ى علم و دانش خودش چیست، کافى است به جمله‌ى «کُلُّ النّاسِ أَعلَم مِن عُمَر» در تفسیر قرطبی، ج14، ص227 و تفسیر زمخشری، ج2، ص445 و تفسیر سیوطی، ج5، ص229؛ و جمله‌ى «کُلُّ أَحَدٍ أَفقَهُ مِن عُمَر» در کتاب ریاض النضرة، ج2، ص196 و کفایه کنجی، ص105، مراجعه کنید.
    خطبه‌ى خلیفه را بخوانید که گفت: «هر کس مى‌خواهد از قرآن سؤال کند، به نزد ابى بن کعب برود و هر کس مى‌خواهد از حلال و حرام سؤال کند، سراغ معاذ بن جبل برود و هر کس مى خواهد از واجبات سؤال کند، به نزد زید بن ثابت برود و هر کس مى‌خواهد از مال و ثروت سؤال کند، نزد من بیاید که من خزانه‌دار مى‌باشم.» این خطبه در سنن کبرى بیهقی، ج6، ص210 و سیره‌ى عمر ابن‌جوزی، ص87 آمده است.
    همچنین به کتاب صحیح بخارى (ج3، ص151) مراجعه کنید. در آنجا آمده است: «تمتّعنا على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلّم ونزل القرآن قال رجل برأیه ما شاء» که نشان مى‌دهد یا خلیفه نظر رسول خدا(صلى‌الله علیه وآله) را نمى‌دانسته و یا نظر خود را بر نظر رسول خدا(ص) ترجیح داده است!.
    در مورد علم و دانش خلیفه مراجعه کنید به: بیهقى در شعب‌الایمان و تفسیر قرطبى، ج1 ص34 و ابن‌جوزى در سیره‌ى عمر، ص165 با سند صحیح از عبدالله بن عمر آورده که گفت: «تَعلّم عُمَر سورة البقرة فی اثنَتی عَشرة سَنة فلمّا ختمها نَحر جزوراً؛ عمر سوره‌ى بقره را در دوازده سال! یاد گرفت و چون ختمش نمود، شترى قربانى کرد.» حالا حساب کنید اگر یادگیرى سوره‌ى بقره ـ که کمتر از دو و نیم جزء قرآن است ـ 12 سال طول بکشد، تمام قرآن چه قدر طول مى‌کشد؟!
    * همچنین آقاى مولوى، به مناسبت یادى هم از خلیفه‌ى اول (ابى‌بکر) کرده‌اند و درباره‌ى علم ایشان سخن گفته‌اند.
    جناب ابوبکر که بنا بر ادعاى بعضى از علماى اهل سنت، اولین! نفر و از نظر همه، جزو اولین کسانى بوده است که به رسول خدا(ص) گرویده است و حدود 20 سال در محضر شریف ایشان بوده و دو سال و اندى هم پس از ایشان بر کرسىِ خلافت نشسته و محل مراجعه‌ى همه افراد و قبائل و عشایر بوده است، تمام روایاتى که از ایشان نقل شده، فقط 142 روایت است و «درّالمنثور» از هفده هزار حدیث، کمتر از ده حدیث از خلیفه‌ى اول نقل شده است! تازه از این 142 حدیث، مسلم و بخارى هر دو با هم تنها بر صحّت 6 روایت آن اتفاق دارند و شخص بخارى 21 روایت و شخص مسلم تنها یک عدد از این‌ها را صحیح مى‌داند!. حالا شما مقایسه کنید بین روایات خلیفه‌ى اول و احمد بن حنبل که مى‌گوید هفتصدوپنجاه هزار حدیث از پیامبر در اختیار داشتم و حافظ مسلم صاحب صحیح که مى‌گوید در نزد او سیصد هزار حدیث بوده است. و نیز مقایسه کنید با ابوهریره که تنها سه سال با پیامبر بوده است و ابن مخلّد تنها پنج‌هزاروسیصدوچند حدیث از ابوهریره نقل کرده است. آن‌وقت ببینید ادعاى جناب مولوى در مورد علم و دانش این دو صحابه‌ى پیامبر چه قدر با آنچه علماى بزرگ اهل سنت گفته‌اند، مطابقت دارد؟
    * در مسأله اهانت به خلفا و اینکه نباید عواطف برادران اهل سنت را خدشه‌دار کرد، من هم با شما موافق هستم و همه‌ى مصلحین هم بر این مسأله تأکید مى‌ورزند. ولى اى کاش مسلمان‌هاى صدر اسلام نیز حساسیت شما را داشتند و از اهانت و تضعیف اصحاب پیامبر خوددارى مى‌کردند. اما متأسفانه این‌طور نشد. شما خوب مى‌دانید اصحاب پیامبر(ص) اهانت به خلیفه سوم عثمان را به کجا کشاندند. آیا اصحاب پیامبر بر علیه خلیفه شورش نکردند؟ آیا حتى آب را بر روى او نبستند؟ که به گواه تاریخ، على(ع) برایش آب فرستاد. آیا بالآخره او را نکشتند؟ آیا محمد بن ابی‌بکر که خال المؤمنین است، یکى از سردمداران مخالفان خلیفه نبود؟ و آیا جناب ام‌المؤمنین عائشه، بارها مردم را علیه عثمان تحریک نکرده بود که «اقتُلوا نَعثلاً فقد کَفر؛ نعثل را بکشید که کافر گشته است»؟5
    نمى‌دانم چگونه صداقتتان را باور کنم که در یک سخنرانى هم از اهانت به خلفا و صحابه‌ى پیامبر(ص) گلایه مى‌کنید و هم از طلحه و زبیر دفاع مى‌کنید؟! مگر همین طلحه و زبیر نبودند که مردم را بر علیه خلیفه سوّم شوراندند؟ مگر همین طلحه و زبیر نبودند که همسران خود را در پرده نگه داشتند ولى در یک توهین آشکار به پیامبر اکرم(ص)، همسر او و دختر خلیفه اول، عایشه را سوار بر شتر کرده و به میدان جنگ کشاندند؟ مگر راه‌اندازى جنگ بر علیه خلیفه‌ى چهارم از خلفاى راشدین، على(ع) و کشتن چند هزار از یاران آن حضرت و به کشتن دادن چند برابر آن از مردمانى که به‌خاطر اعتقاد به عایشه ام‌المؤمنین، به میدان جنگ با خلیفه‌ى مسلمین آمدند، بزرگترین اهانت به اسلام و خلیفه‌ى مسلمین و آن اهل حلّ و عقدى که على(ع) را انتخاب کردند، نیست؟
    چگونه است طلحه و زبیر آزاد هستند با بیرون آوردن همسر پیامبر از خانه به پیامبر اهانت کنند، با جنگیدن با خلیفه‌ى مسلمین به او و کسانى که او را انتخاب کردند اهانت کنند، بلکه به روى آنها شمشیر بکشند و آنها را بکشند؛ آن وقت دیگران حق ندارند حتى آنچه را در تاریخ به وقوع پیوسته و کارهایى را که آنها انجام داده‌اند، در روزنامه‌اى بنویسند و یا در سریالى به تصویر بکشند؟
    شما چرا به طلحه و زبیر نمى‌گویید: «اى کاش خنجر را به قلب ما فرو مى‌کردید ولى مردم را بر علیه خلیفه‌ى سوم تحریک نمى‌کردید. اى کاش شما خنجر را به قلب ما مى‌کوبیدید ولى همسر پیامبر را از خانه بیرون نمى‌کشیدید و براى اهداف شوم سیاسى خود از شهرت و محبوبیت او سوء استفاده نمى‌کردید. اى کاش خنجر خود را در قلب من ملّا فرو مى‌بردید ولى بر علیه خلیفه‌ى مسلمین، جنگ جمل را به راه نمى‌انداختید.»
    آقاى مولوى، آیا مى‌توانید انکار کنید که ده‌ها سال از زمان معاویه تا زمان عمر بن عبدالعزیز، على(ع) را در نمازهاى جمعه و منابر سبّ و لعن و اهانت مى‌کردند و این کار توسط معاویه و به دستور او شروع شد و بقیه‌ى بنى‌امیه هم این سنّت! را ادامه دادند؟ شما چرا به معاویه و بنى‌امیه اعتراض نمى‌کنید که: «اى کاش خنجر خود را در قلب من ملّا و مدافع صحابه فرو مى‌کردید ولى خلیفه‌ى چهارم، داماد پیامبر(ص)، شوهر حضرت زهرا(س) و پدر حسن و حسین(ع) دو سروَر جوانان اهل بهشت را سبّ و لعن نمى‌کردید»؟
    چرا از طعنه یا بدگویى بعضى از مردم نسبت به تعداد اندکى از صحابه ناراحت مى‌شوید و از آن همه توهین‌هایى که بعد از رسول خدا(ص) به على(ع) و پاره‌ى تن رسول خدا، فاطمه زهرا(س) و صحابه‌ى بزرگى همچون ابوذر و عمار شد، ناراحت نمى‌شوید و به مسبّبین آن اعتراض نمى‌کنید؟
    چرا به حافظ محمد ابراهیم اعتراض نمى‌کنید که داستان‌هاى تلخ بعد از رحلت پیامبر(ص) را ـ که شما و همفکرانتان بر خلاف مستنداتى که در کتب و منابع خودتان آمده اصرار دارید منکرش شوید ـ به‌صورت افتخارآمیز! در قصیده‌ى خود آورده و با این کار، آتش کینه و دشمنى را بین برادران مسلمان شعله‌ور کرده است؟ آنجایى که (در ج1 ص82 دیوانش) گفته است:
    و قولةٍ لِعلی قالها عُمر  .........   اکرم بسامِعها اعظم بمُلقیها
    حرّقت طرک الا ابقی علیک بها  .........  ان لم تبایع و بنتُ المصطفى فیها
    ما کان غیر أبی حفص یفوه بها  .........  أمام فارس عدنان و حامیها(6)
    و عجیب‌تر آنکه برخى از بزرگان مصر هم از چنین شاعرى ـ با این شعورش ـ تقدیر کرده و دیوانش را مکرّر چاپ مى‌کنند!. چرا به این شاعر و امثال آن نمى‌گویید: «خنجر به قلب من ملاّ فرو کنید ولى پسر عمو و داماد پیامبر و بانوى بزرگ اسلام(ع) را با شعر خود مورد اهانت قرار ندهید و مجدداً خاطرات تلخ تاریخ را زنده نکنید.»؟
    جناب مولوى، به مردم چه بگوییم؟ صحابه‌ى پیامبر(ص) که آن شخصیت بی‌نظیر را از نزدیک دیده بودند. شخصیتى که قرآن خطاب به وى مى‌فرماید: «إنّکَ لَعَلى خُلُق عَظیم» و از طرف دیگر به همه و بیش از همه به صحابه مى‌فرماید: «ولکم فی رسول الله اسوة حسنة». آن وقت همین صحابه به جان یکدیگر مى‌افتند. برخى را مى‌کشند، همانگونه که عثمان را کشتند. بعضى بر علیه بعضى دیگر لشکر‌کشى مى‌کنند، آنطور که طلحه و زبیر و دیگران بر علیه على(ع) این کار را کردند. بعضى عدّه‌اى از صحابه را تبعید مى‌کنند، آنگونه که عثمان، ابوذر (صحابى بزرگ پیامبر) را تبعید کرد تا تنها و مظلومانه در ربذه جان باخت. برخى از صحابه صحابه‌ى دیگر را بر علیه دیگر اصحاب پیامبر(ص) تحریک مى‌کنند، همانطور که طلحه و زبیر و عایشه و عمروعاص نسبت به عثمان کردند. بعضى ناسزا و سبّ و لعن را نسبت به بعضى دیگر رسمى مى‌کنند، آنگونه که معاویه نسبت به على(ع) کرد. بعضى با بعضى قهر کرده و با خدا عهد مى‌کنند که تا زنده‌اند با آن دیگرى حرف نزند آنطور که عبدالرحمن‌بن‌عوف نسبت به عثمان، خلیفه‌ى سوم انجام داد.
    با این همه سوابقى که برخى از صحابه دارند، انصاف دهید آیا مردم از ما و شما قبول مى‌کنند که باز هم همه‌ى آنان را مبرّاى از خطا و گناه دانسته و هیچ نقدى را بر آنان روا نشمریم و به مردم بگوییم شما حق ندارید به هیچ‌یک از کسانى که چند صباحى با پیامبر(ص) بودند و عنوان «صحابه» داشتند، بگویید بالاى چشمتان ابرو؟
    مگر شما ادّعا نمى‌کنید پیامبر فرمود: «أصحابی کالنّجوم بأیّهم اقتدَیتُم اهتَدَیتُم؛ اصحاب من مانند ستارگان هستند به هر کدام اقتدا کنید هدایت مى‌شوید.»7 اگر مردم به شما بگویند ما به آن صحابه‌اى که به یکدیگر ناسزا گفته و صحابه‌ى دیگر را سبّ مى‌کردند، مى‌خواهیم اقتدا کنیم، چه جوابى دارید به آنها بدهید؟
    از همه بالاتر مردم به ما مى‌گویند: وقتى خود پیامبر(ص) برخى از اصحابش را لعنت مى‌کند، این نشانه‌ى این است که بعضىِ از اصحاب مستحق لعن بوده و لعنت کردن آنان جایز است وگرنه خود پیامبر ـ که اسوه‌ى حسنه است ـ این کار را نمى‌کرد.
    مى‌گویند: مگر پیامبر(ص) (همان‌طور که در تاریخ طبرى ج11 ص357 آمده) روزى که ابوسفیان را سواره دید که معاویه و برادرش همراهش بودند، نفرمود: «اللّهم الْعَن الْقائِد والسائِق والراکِب؛ خدایا آنکه سواره بر مرکَب است و آنکه مرکَب را مى‌کَشد و آنکه مرکَب را به جلو مى‌راند لعنت کن»؟
    باید جواب مردم را چه داد؟ آیا باید به دروغ به مردم گفت: اینها همه کذب است و هر چه فلان مولوى مى‌گوید راست است؟!
    * قسم یاد کرده‌اید که هزاران امام خمینى، شاگرد مکتب عمر و ابوبکر هم حساب نمى‌شوند.
    هرچند این سخن از طرف شما به‌صورت توهین‌آمیز و به زعم خودتان با هدف کوچک‌شمردن امام راحل(ره) و بزرگ جلوه‌دادنِ خلفا گفته شده، ولى حقیقت هم همین است که مکتب خلفایتان نتوانسته و توان این را هم ندارد که مُصلحانى همچون امام خمینى(قدّس سرّه) بپروراند. اگر با دیده‌اى حقیقت‌بین به تاریخ 1400 ساله بنگرید، خواهید دید هر جا کسى در مقابل ظلم و جور پرچم برافراشته و با جان و مال از اسلام ناب محمدّى(ص) دفاع کرده است، پرورش‌یافته‌ى مکتب اهل‌بیت(ع) بوده است، نه مکتب خلفا.
    * همچون دیگر همفکرانتان ـ مخصوصاً آنهایى که اصولاً ما ایرانیان، اعم از شیعه و سنى را مجوس مى‌نامند ـ فتوحات صدر اسلام (مخصوصاً فتح ایران) را پتکى ساخته‌اید که به‌خاطر آن باید پاى عمر و سم اسبش را هم ببوسیم!.
    عجب از شما و همفکرانتان که بوسیدن کعبه و ضریح پیامبر(ص) را شرک مى‌دانید، آنگاه ما را صراحتاً و آشکارا دعوت به چنین شرکى مى‌کنید؟
    اگر اندک مطالعه‌ى تاریخى ـ حداقل در کتب معتبر خودتان ـ مى‌داشتید و اوضاع اجتماعى، سیاسى و فرهنگى ایرانیان را مى‌دانستید و از چگونگى قبول اسلام از طرف ایرانیان اطلاع کسب مى کردید، اینگونه توهین‌آمیز سخن نمى‌راندید و سُم اسب جناب عمر را به رخ ما نمى‌کشیدید و آن را جایگزین نور تابنده‌ى اسلام ـ که قلب هر انسان ستم دیده را تسخیر مى‌کرد ـ نمى‌کردید!
    سخن از فتوحاتى که به اسم اسلام انجام شد و انحرافاتى که توسط برخى عوامل آن پدید آمد و ظلمها وجنایاتى که بر بى‌گناهان و اسیران روا داشته شد، بسیار است که قتل‌عام مردم تسلیم شده و امان داده شده‌ى شهر طمیسه در جنگ گرگان توسط سعیدبن‌عاص،(8) کورکردن چشم هزار تن از ساکنان شهر انبار در جنگ ذات‌العیون توسط خالدبن‌ولید9 و گردن‌زدن اسیران در صف 22 کیلومترى در جنگ طالقان10 تنها گوشه‌اى از آن است.
    جهت اطلاع بیشتر مى‌توانید به فصلنامه‌ى تاریخ در آیینه پژوهش (وابسته به مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره)) و نیز مقالات موجود در سایت مؤسسه حضرت ولى عصر(عج) به نشانى
    www.valiasr-aj.com مراجعه کنید.
    * از نماز جمعه‌ها و رسانه‌ها و صدا و سیما و سریال‌ها ـ با الفاظى توهین‌آمیز ـ گلایه کرده‌اید که چرا گاهى حقیقتى از تاریخ را بیان مى‌کنند که در آن عملکرد برخى از اصحاب مورد نقد قرار مى‌گیرد؟
    جناب مولوى، چاره کار اینها نیست. چاره این کار کتب حدیث و تاریخ و فقه و رجال اهل سنت است. براى از بین‌بردن نقاط ضعف برخى از صحابه، باید دعا کرد خداوند ریشه تمام این کتاب‌ها را از میان بر کند! زیرا پیروان مکتب اهل بیت(علیهم‌السلام) اکثر نقاط ضعف صحابه را از میان همین کتاب‌ها در طول تاریخ پیدا کرده‌ا‌ند. البته این دعا هم قابل استجابت نیست، زیرا خداوند اراده کرده است که فضائل اهل بیت و نقاط ضعف کسانى که در مقابل اهل بیت(ع) بوده‌اند، در همین کتاب‌هاى اهل سنت ـ با آن همه جرح وقدح وجعل احادیثى که توسط بنى‌امیه و دیگران روا شد ـ باشد و در همه دنیا پراکنده شود تا حجت بالغه‌ى الهى بر کسانى که طالب حق و حقیقت‌اند، تمام باشد.
    * اما اظهار نظر شما راجع به جمعیت 20 میلیونی!!! اهل سنت در ایران
    براى اینکه براى جسارتهاى متعدّدتان ـ که بخش کوچکى از آن در این قطعه فیلم بود ـ توجیهى دست‌وپا کنید، مى‌گویید 20 میلیون اهل سنت در ایران وجود دارد! ان‌شاءالله که بقیه اطلاعات شما مانند این آمار غلط نباشد، که متأسفانه چون همه‌جا عینک تعصّبِ افراطى بر چشم نهاده‌اید، اشتباهاتتان خیلى فراتر از این‌هاست.
    اولاً: در فرهنگ قرآنى، آنچه مطلوب و داراى ارزش است، کیفیّت است، نه کمّیت. اگر نظرى بر قرآن کریم بیاندازید خواهید دید خداوند متعال بارها و بارها جمعیت کم ـ داراى کیفیّت ـ را تحسین فرموده است: «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ»11 و «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِی الشّکُورُ»12 اما از آن طرف اکثریتِ بى‌محتوا، همواره مورد مذمّت خداوند در قرآن کریم است:
    «وَما أَکْثَرُ النّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ وَلَکِنّ أَکْثَرَهُمْ لایَشْکُرُونَ»13 و «وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنّ‏ِ وَاْلإِنْسِ»14
    شیطان گفت «وَلا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ»15 و خداوند هم سخن او را ردّ نکرد، بلکه فرمود: «لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ»(16)
    بروید در قرآن شمارش کنید ببیند چه‌قدر درباره‌ى اکثریت فرموده است: یَجْهَلوُن، فاسِقُون، لایَشکُرُون، لایُؤمِنُون، لایَسْمَعُون، لایَعْقِلُون؟
    پس صِرف جمعیت فراوان از یک قوم و فرقه و مذهب، در منظر قرآن هیچ فضیلت و منقبتى به حساب نمى‌آید، همانگونه که صِرف صحابى بودن یا هم عصر بودن با پیامبر(ص)، به خودى خود مقام و شأنیتى براى افراد ایجاد نمى‌کند و آنچه اصل است ـ و شامل صحابه هم مى‌شود ـ تقواست، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»17
    الآن جمعیت مسیحیان دنیا بیشتر از همه ادیان است ولى آیا اکثریت بودن آنها دلیل بر حقانیتشان است؟ الآن اکثریت جمیعت مسلمین، فرقه‌هاى مختلف برادران اهل سنت هستند. آیا این دلیلِ صحّت همه‌ى اعتقادات آنها مى‌شود؟
    پس اگر 99% مردم ایران هم از اهل سنت باشند، شاید بتوان با قدرت حکومت کرد ولى با حکومت و قدرت نمى‌توان به خداوند گفت: باید در روز قیامت آنچه را که عدّه‌اى از صحابه مى‌پسندیدند و بعد از رحلت پیامبر(ص) آن را با زور و قدرت بر جاى آنچه پیامبر فرموده بود، نشاندند باید بپذیرى! بدون تردید حرف آخر را خداى متعال مى‌زند، نه اقلیت، نه اکثریت، نه مردم، نه مولوی‌ها، نه صحابه و نه هیچ کس دیگر.
    ثانیاً: با کدام مستند، ادعاى جمعیت بیست میلیونى دارید؟ و طبق چه آمار علمى هر سال چند میلیون! به جمعیت‌تان مى‌افزایید؟ اصولاً کل جمعیت استان‌هایى که عزیزان اهل سنت در برخى شهرهاى آن اکثریت‌اند، چه‌قدر است که سهم شما بیست میلیون شود؟ به سایت‌هاى حامیان خارجى‌تان ـ همچون سایت قرضاوى ـ سرى بزنید و ببینید با همه‌ى بزرگ‌نمایى که دوست دارند در حقّتان انجام دهند، نتوانسته‌اند جمعیتتان را از ده درصد بالاتر ببرند.
    با این ادّعاهاى بى‌اساس و غیر علمى و غیر منطقى چه چیز را مى‌خواهید ثابت کنید؟ مگر همین شماها که تا دو سه سال قبل ادعاى جمعیت دویست هزار! نفره در تهران را داشتید، الآن مدّعى نیستید شهر تهران یک میلیون!! سنى دارد؟ اگر دیگران اطلاعى نداشته باشند، مردم تهران خبر دارند که فقط چند هزار نفر سنّى در شهر تهران و حاشیه‌ى آن وجود دارد و اکثرشان هم کارگران مهاجر افغان هستند.
    بنابراین بیهوده زحمت نکشید و جمعیت چهار پنج میلیونى برادران اهل سنت را با تبلیغات و مظلوم‌نمایى، بیست میلیون! جلوه ندهید. به دوستان مولوى‌تان در سیستان‌وبلوچستان هم بفرمایید: عبارت «ما اهل سنت یک‌سوم! جمعیت کشور را تشکیل مى‌دهیم» را از بخش عربىِ سایت رسمى‌شان حذف کنند تا موجب خدشه‌دار شدن آبروى خودشان و اثبات عدم صداقت‌شان نشود.
    به‌جاى اینگونه سخنان کذب و مغالطه‌آمیز که نتیجه‌اى جز تحریک قومى و مذهبى و ایجاد فتنه و اختلاف (که هدف اصلى دشمنان قسم‌خورده‌ى اسلام و مسلمین است) ندارد، بگذارید مردم شریف اهل سنت (هر جمعیتى که دارند) با آرامش به زندگى‌شان بپردازند، همانگونه که همیشه همراه نظام و انقلاب بوده و حقوق شهروندى‌شان هم مانند شیعیان و پیروان سایر فرق و ادیان محفوظ بوده و هست.
    والسلام على من اتّبع الهدى
    حوزه علمیه قم
    نورى
    ________________
    1. در ابتدا حتماً عدّه‌اى این کار را به قصد ترویج اعتقاداتشان و یا ضدّیت با نظام اسلامى نشر داده‌اند، اما مطمئناً اکثر افراد آن را نه به عنوان سخنى علمى، بکه به عنوان طنز ردّ و بدل مى‌کنند و تعدادى هم با تعجب آن را به دیگران نشان مى‌دهند که چگونه در نظام اسلامى، کسانى به این راحتى به همه چیز جسارت مى‌کنند!.
    2. سوره‌ى احقاف، آیه‌ى 15: و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سى‌ماه است.
    3. آیه‌ى 20 سوره نساء. وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَیْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً؛ و اگر تصمیم گرفتید که همسر دیگرى به جاى همسر خود انتخاب کنید، و مال فراوانى [به عنوان مهر] به او پرداخته‏اید، چیزى از آن را پس نگیرید! آیا براى بازپس گرفتن مهر آنان‏، به تهمت و گناه آشکار متوسل مى‏شوید؟!
    4. سوره عبس، آیه‌ى 30، یعنى «و میوه و چراگاه».
    5. الإمامة والسیاسة ابن قتیبه، ج1، ص71 و تاریخ طبرى، ج3، ص477 و النهایة ابن‌اثیر، ج5، ص79 و...
    6. یعنى: گفتارى از عمر به على است که شنونده‌اش را اکرام کن و گوینده‌اش را بزرگ بشمار (که گفت): اگر بیعت نکنى خانه‏ات را آتش مى‌زنم و چیزى در آن برایت باقى نمى‌گذرام با اینکه دختر پیغمبر در آن خانه است! غیر از عمر کسى نمى‌توانست به یکه‌سوار قبیله عدنان و حامى دختر پیامبر (یعنى على) چنین سخنى بگوید!.
    7. فیض القدیر، ج1 ص209 و مشکاة المصابیح، ج3 ص1696
    8. الکامل ابن اثیر، ج3، ص110
    9. البدایة ‌و النهایة ابن کثیر، ج6، ص386
    10. الکامل ابن اثیر، ج4، ص545
    11. سوره‌ى بقره، آیه‌ى 249: چه بسیار گروه‏هاى کوچکى که به فرمان خدا، بر گروه‏هاى عظیمى پیروز شدند.
    12. سوره‌ى سبأ، آیه‌ى 13: عده کمى از بندگان من شکرگزارند.
    13. سوره‌ى یوسف، آیه‌ى 103: بیشتر مردم‏، هر چند اصرار داشته باشى‏، ایمان نمى‏آورند.
    14. سوره‌ى اعراف، آیه‌ى 179: به یقین‏، گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم.
    15. سوره‌ى اعراف، آیه‌ى 17: و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهى یافت.
    16. همان، آیه‌ى 18: جهنم را از شما همگى پر مى‏کنم.
    17. سوره‌ى حجرات، آیه‌ى 13: همانا گرامى‏ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست‏.


    منبع: اختصاصى وبلاگ گفتمان مذهبى

    حق‌شناس ::: دوشنبه 87/5/28::: ساعت 6:31 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    لیست کل یادداشتهاى وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 10
    بازدید دیروز: 4
    کل بازدید :358645

    >>اوقات شرعی <<

    >> معرفى <<
    گفتمان مذهبی
    مدیر وبلاگ : حق‌شناس[100]
    نویسندگان وبلاگ :
    حبیب[8]


    >> پیوندهای روزانه <<

    >> لوگوى وبلاگ <<
    گفتمان مذهبی

    >> یادداشتهاى قبلى <<

    >> سایتهاى مفید <<

    >> لینک دوستان <<

    >>اشتراک در خبرنامه<<