به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ این کار که از پانزده سال پیش آغاز شده بود، هماکنون به مرحلهای رسیده است که حتی مستندات برادران اهل تسنن درباره نقش مؤثر حضرت علی (ع) نیز حذف شده و هماکنون نسلهای جوان عربستان، حتی سایهای از نام آن حضرت را نمیتوانند در کتابی مرجع یا تاریخی پیدا کنند.
این گزارش میافزاید، در کتاب فروشیهای عربستان، همه کتابهایی که نامی از آن حضرت و نقش ماندگار ایشان در تاریخ اسلام است، جمعآوری شده است و احادیث جعلی جایگزین آنها شده است.
علی ستیزی روحانیون وهابی که از آغاز شکلگیری حکومت کنونی عربستان با کارهای مرموزانه انگلیس آغاز شده بود، هماکنون به تحریف واقعی رخدادهای تاریخی و حقایق انکارناپذیر رسیده است.
بنا بر این گزارش، کتابهایی همچون تفسیر طبری نیز که به نقش مولای متقیان اشاره داشتهاند، جمعآوری و نسخههای جدیدی که نام آن حضرت در آن سانسور شده، جایگزین شده است.
این در حالی است که این اقدام به کتابخانههای عربستان نیز تسری پیدا کرده است و ارسال کتاب از لبنان و دیگر کشورهای عربی به این کشور با موضوع تاریخ اسلام، به شدت زیر نظر مأموران ممیزی عربستان است.
آنها همچنین لوحهای فشرده در این زمینه را جمعآوری کرده و لوحهای فشرده جدیدی که نقش حضرت در آنها سانسور شده است، به بازار عرضه میکنند.
همچنین به تازگی دولت عربستان، برخی از سایتهای شیعی را نیز با همکاری برخی شرکتهای مجازی آمریکایی فیلتر میکند.
گفتنی است این کارها در حالی انجام میگیرد که روز گذشته و در هفته جاری، بالاترین و مفصلترین جشنهای میلاد علیابنابیطالب توسط شیعیان علی (ع) برگزار شده است.
سؤال:
آیا روایت صحیح السندی مبنی بر ولادت امیر مؤمنان(ع) در کعبه وجود دارد ؟
پاسخ:
ولادت امیر مؤمنان علیه السلام در کعبه از دیدگاه شیعیان قطعی و متواتر است، و این که کسی غیر از آن حضرت در داخل خانه کعبه به دنیا نیامده نیز اجماعی است.
شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه در این باره مینویسد:
«ولد بمکة فی البیت الحرام یوم الجمعة الثالث عشر من رجب سنة ثلاثین من عام الفیل ، ولم یولد قبله ولا بعده مولود فی بیت الله تعالى سواه إکراما من الله تعالى له بذلک وإجلالا لمحله فی التعظیم؛ حضرت امیر المؤمنین علی بن ابى طالب علیه السّلام در روز جمعه سیزدهم ماه رجب پس از سى سال از عام الفیل در خانه خدا در شهر مکه به دنیا آمد ، نه پیش از وى کسى در خانه خدا به دنیا آمده و نه بعد از آن حضرت. تولد امیر مؤمنان علیه السّلام در خانه خداوند فضیلت و شرافتى است که پروردگار بزرگ برای بزرگداشت مقام و منزلتش به آن حضرت اختصاص داده است.» [الشیخ المفید، (متوفای413هـ) ، الإرشاد، ج1، ص5]
ولادت امام علی علیه السلام در کعبه از دیدگاه اهل سنت :
از دیدگاه علمای اهل سنت نیز ، ولادت آن حضرت در کعبه قطعی است؛ حتی برخی از آنها ادعای تواتر نیز کردهاند که به نام چند تن از آنها اشاره میکنیم:
متن کامل مقاله را در سایت مؤسسه حضرت ولىعصر(عج) مطالعه فرمایید
از فرمایشات قصار عارف فرزانه مرحوم آیتالله العظمى بهجت ره
کار به جایى رسیده که در ابتلائات هم حال دعا کردن نداریم. در حدود سى چهل سال پیش جوان شکستهبندى در قم نقل کرد که روزى زن مُحَجَّبِهاى به درِ مغازهى من آمد و اظهار داشت که استخوان پایم از جا در رفته و مى واهم آن را جا بیندازى، ولى در بازار نمىشود. چون مىترسم صدایم را افراد نامحرم بشنوند، اگر اجازه مىدهى به منزل برویم. قبول کردم و حدود سیصد تومانى را که در دخل داشتم با خود برداشتم و درِ مغازه را بستم و به دنبال آن زن روانه شدم، تا این که به منزل ایشان وارد شدیم. آن زن درِ خانه را از داخل بست و بر روى رختخواب دراز کشید. و من به قسمت مچ پایش دست گذاشتم و گفتم: این جاست؟ گفت: بالاتر، مقدارى بالاتر. تا این که دست بر روى ساق پایش گذاشتم و گفتم: این جاست؟ گفت: بالاتر، بالاتر، متوجّه شدم که قصد دیگرى دارد، و خود او رسماً مرا به ... دعوت نمود.
درِ خانه را هم از داخل بسته بود، و مرا نیز تهدید مى کرد که در صورت مخالفت، به جوان اى بیرون منزل خبر مىهم تا به خدمتت برسند!
به او گفتم: سیصد تومان همراه دارم، بیست تومان هم در مغازه دارم، همه را به تو مى هم، دست بردار. فایده نداشت، پیوسته اصرار مى مود و تهدید مىکرد. از سوى دیگر، آن زن آن قدر به من نزدیک بود که حال دعا و توسّل هم نداشتم، به گونه ى که گویا بین من و دعا حایل و مانعى ایجاد شده بود.
سرانجام، به حسب ظاهر به خواستهى او تن در دادم و حاضر شدم و اظهار رضایت نمودم و او را به گونهاى از خود دور کردم و براى تهیّهى چیزى فرستادم. در این هنگام دیدم حال دعا پیدا کرده ام. فوراً به امام رضا ـ علیه السّلام ـ متوسّل شدم که اگر عنایتى نفرمایى و مرا نجات ندهى و این بلا را رفع نکنى، دست از شغلم بر مى دارم. گویا آن جوان به قصد تقرّب و قضاى حوایج مؤمنین این را از آن حضرت تقاضا کرده بوده و آن شغل هم به نظر و توجه آن حضرت بوده است. مىگوید در همین اثنا دیدم سقف دالان شکافته شد و پیرزنى از سقف به زیر آمد! فهمیدم توسّلم مستجاب شد.
در این حین زن صاحب خانه هم آمد، به پیر زن گفت: چه مى خواهى و براى چه آمده اى؟ گفت: در این همسایگى نزدیک شما وضع حمل نموده اند، آمده ام مقدارى پارچه ببرم، گفت: از کجا آمده اى؟ گفت: از درِ خانه، با این که من دیدم از سقف خانه وارد شد!
در هر حال، آن دو با هم به گفت و گو پرداختند و من هم فرصت را غنیمت شمرده به سمت درِ منزل پا به فرار گذاشتم. زن به دنبالم آمد و گفت: کجا مى روى؟! گفتم: مى روم درِ خانه را ببندم. گفت: من در را بسته ام. گفتم: آرى! به همین دلیل که پیرزن از آن وارد خانه شد! به سرعت به سوى در رفتم و از خانه و از دست او نجات یافتم. وقتى مطلّع شد که فرار مىکنم، از پشت سر یک فحش به من داد و آب دهان به رویم انداخت، که در آن حال براى من از حلوا شیرین تر بود.
آقاى یاد شده مى گوید: بعد به خدمت مرحوم آقا سیّد محمّد تقى خوانسارى ـ رحمه اللّه ـ جریان فحش و ناسزا و آب دهان انداختن به رویم را براى ایشان نقل کردم، ایشان فرمودند: اى کاش آن فحش ها و اذیت ها را به من مى کردند، اى کاش آن آب دهان را به صورت من مى انداختند. وقتى که آقا چنین فرمودند: حالت آرامش در من پیدا شد، ولى بعد از آن دیگر آن اذیت ها و وقایع تکرار نشد.
آقایى که این جریان را نقل کرد اهل علم نبود، به حسب ظاهر جوانى از عوام و داراى محاسن بود. در هر حال این گونه از حرام فرار کرده بود، در آن زمان که بى دینى رواج داشت و در میان جوان ها افراد متدیّن کم پیدا مى شدند!
آن جوان مى گفت: در آن زمان (حکومت رضا پهلوى) در ادارات و کارمندان دولتى مرا به خاطر ریشداشتن اذیت مىکردند و مىخواستند من هم مثل خودشان بىریش باشم.
بعد از این قضیّه، از کرامت و عنایت خداوند متعال به او این بود که آتش دنیایى به آن دستش که آن را به پاى آن زن گذاشته بود، اثر نمىکرد به گونهاى که حتّى مىتوانست ذغال گداخته را با آن دست مانند انبر بگیرد و بردارد! چه مقامات، چه کرامات، با چه ریاضات و گرفتارىها!
الحمد لله ربّ العالمین وصلى الله على محمد وآله الطاهرین
چندى است فیلم کوتاهى به صورت بلوتوثِ موبایل،(1) حاوى سخنان یکى از مولوىهاى اهل سنت به نام خیرشاهى، دست به دست مىشود.
این آقاى مولوى، به بهانه دفاع از اهل سنت و خلفایشان، در سخنانى توهینآمیز، ایرانیان را مرهون احسانات عمر مىداند، و از آنان مىخواهد پاى عمر را ببوسند، حتى پا را فراتر نهاده، مىگوید: «به والله قسم باید سُم اسب حضرت عمر را ببوسند!!» و در جسارتى دیگر مىگوید: «هزاران امام خمینى، به والله قسم شاگرد مکتب عمر و ابوبکر هم حساب نمىشوند.» و...
البته سخنان این آقاى مولوى ـ که به ضدّیت با تشیع شهره است ـ به همین فیلم خلاصه نمىشود و در همه سخنانش توهین و جسارت موج مىزند. در این نوشته به محورهاى مطرح شده در این سخنان مىپردازیم و پاسخ به دیگر سخنانش را به فرصتى دیگر موکول مىکنیم.
* جناب مولوى، شما در باب علم و دانش خلیفهى دوم جناب عمر سخن گفتهاید و آن را چند هزار برابر علم امام خمینی(ره) دانستهاید.
فرض کنید در واقع هم همینطور باشد، ولى چگونه مىتوانید آن را ثابت کنید؟
در مسند احمد بن حنبل، ج4، ص319 و در سنن ابیداوود، ج1، ص53 و سنن نسائی، ج1، ص60 آمده است که: در مورد کسى که یک ماه و دو ماه آب پیدا نمىکند خلیفه گفت: «اما من نماز نمىخوانم تا آب پیدا کنم» یعنى مسأله تیمم را در خاطر نداشت.
در سنن کبری، ج7، ص442 و تفسیر رازی، ج7، ص484 و درّالمنثور سیوطى، ج1، ص288 و کتابهاى دیگر آمده است که: خلیفه دوم تصمیم گرفت زنى را که در شش ماهگى فرزندش متولد شده بود، سنگسار کند. حضرت علی(علیهالسلام) با خواندن آیهى «وَحَمْلُهُ وَفصالُه ثَلاثونَ شَهراً»2 ثابت کرد که مدت باردارى مىتواند شش ماه باشد. و عمر، آن زن را آزاد کرد و گفت: «لَولا علیٌ لَهَلَکَ عُمَر؛ اگر على نبود عمر هلاک مىشد.»
ادامه مطلب...
سؤال: چرا ما مثل اهل سنّت دست بسته در نماز نمى ایستیم؟
جواب: حضرت رسول ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ و ائمه ـ علیهم السّلام ـ قطعاً در نماز چنین نمىکردند، مالک نیز که یکى از ائمّهى چهارگانهى اهل تسنن است، دست باز نماز مىخواند.
سؤال: پس چرا بقیّهى فِرَق اسلامى دست بسته نماز مىخوانند؟
جواب: هنگامى که اسراى ایرانى را نزد خلیفهى ثانى بردند، وى دید آن ها در برابر او دست بسته ایستاده اند، گفت: این کار در برابر خدا سزاوارتر است، لذا دستور داد در نماز تکتّف کنند و دست بسته نماز بخوانند.
چهطور شد نحوه ى وضو گرفتن پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ براى ما معلوم نشد؟!
عامّه مى گویند: ما چهطور مى توانیم با کسانى که بین غَسْل و مَسْح فرق نمى گذارند، مباحثه کنیم؟! آیا ما، بین غَسْل و مَسْح فرق نمى گذاریم یا شما که تمام سر را مسح مى کنید؟! آن هم چه مَسْحى! چه قدر طول مى کشد تا تمام سر مسح شود، و تمام دو پا غَسْل و شسته شود؟ آن هم در هر روز چند بار؟! چه طور شد نحوه ى وضو گرفتن پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ تنها براى شما معلوم شد؟ این که رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ در هر روز، و روزى چند بار این عمل را تکرار کرد ولى براى ما مخفى شد و اهل خانه اش و اهل بیتش ـ علیهم السّلام ـ طور دیگر وضو مى گیرند؟! هم چنین در زمان حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ نحوه ى وضو گرفتن حضرت آشکار بوده و کسى به آن حضرت چیزى نگفت و اعتراض نکرد که وضوى شما با وضوى حضرت رسول ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ و شَیْخَین مخالف است؟!
از عجایب این که در سُنَن ابى داوود به نقل از پیامبر اکرم ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ ، نحوهى وضو گرفتن پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ مطابق با شیعه نقل شده است!
عبداللّه بن زید مى گوید:
«أَلا أَحْکِى لَکُمْ وُضُوءَ رَسُولِ اللّه ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ ؟!»
آیا نحوه ى وضو گرفتن رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ را براى شما عملاً بیان نکنم؟!
سپس مثل آن ها وضو مىگیرد. ما هم در روایت داریم که امام باقر ـ علیه السّلام ـ مى فرماید: «أَلا أَحْکِى لَکُمْ وُضُوءَ رَسُولِ اللّه ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ ؟!»(1)
و مثل ما وضو مى گیرد. الى ماشاءاللّه اصحاب و چه اصحاب بزرگوار و معروف، نظیر عمّار و دیگران که با حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ مختلط بودند و معاشرت داشتند، ولى هیچ کدام از آن ها به وضوى آن حضرت ایراد نگرفتند که بر خلاف وضوى رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ است! پس بگویید این هم مثل تکتّف(2) در نماز است که اتّفاق سَلَف بر این بوده که جزو نماز است، ولى بر عدّه اى مخفى شد، از جمله مالک و اساتید او که تکتّف را در فریضه واجب نمى دانند! خیلى عجیب است از ابن رشد که خود را از فقها مىداند، مَعَ ذلک مىگوید: در این موضوع میان فقها اختلاف نظر است که مبدأ تکتّف از زمان عمر بوده، یا در زمان حضرت رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ ، امرى که به زعم آنها اطباق و اجماع سَلَف بر آن بوده است!
گویا وضو هم مثل تکتّف که به زعم آن ها اطباق و اتّفاق سَلَف بر او بوده، ولى بعد از رحلت حضرت رسول ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ ، اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ آن را عوض کرده اند!
______________
1. کافى، ج 3، ص 24 و 25؛ من لایحضرة الفقیه، ج 1، ص 36؛ تهذیب، ج 1، ص 75 و...
2. روى هم گذاشتن دستها.
منبع: سایت آیت الله بهجت (دام ظله)
از مدتها پیش، دوست عزیزی به نام «یزدان» و برخی دیگر از دوستان، از ما درخواست کرده بودند که تمامی ادله خلافت ابوبکر؛ به ویژه روایاتی از کتابهای شیعیان که امروزه بیش از پیش به آنها استناد میشود را مطرح و آنها را بررسی کنیم. ما نیز بنا به وظیفهاى داشتیم به درخواست آنها پاسخ مثبت داده و تقریباً تمامى ادله خلافت أبیبکر را از قرآن کریم، کتابهای اهل سنت و کتابهاى شیعیان بررسی و نقد کردیم. هر چند که تمامی این مقالات را پیش از این به مرور در قسمت مقالات گذاشته بودیم؛ ولی برای دسترسی بهتر و راحتتر بودن خوانندگان عزیز، بار دیگر همه را در یک مقاله جمع و در این قسمت گذاشتیم.
استدلال به آیات قرآن کریم:
33 زمر : وَالَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ ... :
آیات آخر سوره لیل : وَسَیُجَنَّبهَُا الْأَتْقَى . الَّذِى یُؤْتىِ مَالَهُ یَتزََکىَ ... :
28 سوره غافر : أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبىَِّ اللَّهُ ... :
روایاتی در کتابهای اهل سنت:
استدلال به روایات شیعیان:
أنصحهم لله و لرسوله الخلیفة الصدیق
لولا أنا رأینا أبابکر لها أهلا لما ترکناه
و إنا نرى أبا بکر أحق الناس بها
إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَان
إنّ أبا بکر یلی الخلافة بعدی ثمّ من بعده أبوک...
ألا توصى ؟ قال : ما أوصى رسول الله صلى الله علیه و سلم فأوصى...
اللهم أصلحنا بما أصلحت به الخلفاء الراشدین...
شرط صلح امام حسن ، عمل به سیره شیخین
ما سبقکم أبو بکر بصوم و لا صلاة...
ولدنی ابوبکر مرتین
منبع: سایت مؤسسه حضرت ولى عصر(عج)
در آستانه ایام فاطمیه و سالروز شهادت حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س)، دکتر عصام العماد، محقق و استاد حوزه و دانشگاه ، در جمع طلاب و روحانیان استان سیستان و بلوچستان، به برخى شبهات و جوسازىهایى که پس از مصاحبه ایشان با برنامه تلویزیونى «ماه عسل» در رمضان سال گذشته، شده بود، پاسخ گفت.
متن این پرسش و پاسخ که در پایان سخنرانى ایشان با عنوان «نقش بانوى بزرگ اسلام در هدایت به مکتب اهل بیت(ع)» صورت گرفت، به نقل از خبرگزارى رسا در پى خواهد آمد.
جهت اطلاع از پیشینه مطلب به آرشیو انشاء الله به زودى فیلم کامل این سخنرانى (که سىدى آن توسط برخى از دوستان به دستمان رسیده) روى اینترنت قرار خواهد گرفت. |
سؤال: جناب آقاى دکتر، بعد از این که در برنامه «ماه عسل» صحبت کردید، امام جمعه اهل سنت زاهدان مدعى شد که شخصیت دکتر عصام العباد یک شخصیت ساختگى است و وجود خارجى ندارد. شخصیتى که نه سنى بوده و نه وهابى، و الآن هم شیعه نیست و اصلاً چنین شخصیتى وجود ندارد! شما چه پاسخى دارید؟
دکتر عصام: من در ابتدا به چند مسأله اشاره کنم:
اولاً: وهابى بودن افتخار نیست و من افتخار نمىکنم که وهابى بودم. آیا افتخار کنم که تکفیرى بودم؟ آیا افتخار کنم که در مذهبى بودهام که در طى دویست سالى که به وجود آمده، میلیونها مسلمان را کشته است؟! این افتخار است؟ افتخار کنم که قبل از شیعه شدن، مذهبى داشتهام که مسلمانان سنى را در خود عربستان قتلعام کرده است؟! به مذهبى افتخار کنم که شافعىها، مالکىها و حنبلىها را نابوده کرده است؟ به چه افتخار کنم؟ به نسبت با شیخ محمد بن عبدالوهاب افتخار کنم؟ این چه افتخارى است؟ اگر ادعا مىکنم که وهابى بودم، فقط نمىخواستم دروغ بگویم. چون اگر مىگفتم مذهب دیگرى داشتم، از من مىپرسیدند: اساتید شما چه کسانى بودهاند؟ من مىخواستم راست بگویم.
اگر از من بپرسند: شما که وهابى بودید، اساتیدتان چه کسانى بودهاند؟ مىگویم: شیخ بنباز(مفتى اعظم عربستان)، شیخ احمد سلامه(وهابى بزرگ در یمن)، شیخ محمد اسماعیل عمرانى، دکتر عبدالوهاب دیلمى و... مىگویم: وقتى وهابى بودم خودم کتابى با عنوان «همبستگى شیعیان و على اللهىها» نوشتهام. این افتخار نیست، وهابیت، مذهبى افتخارى نیست؛ ولى من مىخواستم واقعیت را بگویم، براى این که شکر نعمت کنم.
من یک روز علیه امام على(ع) مىگفتم که امام على یک مغرور و شخصى خودپرست بود! آیا این افتخار است؟ افتخار است که در مذهبى بودم که پایاننامههاى متعدّدى علیه امام على نوشتهاند؟! من فقط خواستم واقعیت را بگویم که شکر نعمت کرده باشم، که اگر نگویم مثل این است که خداوند به من هدیهاى تقدیم کرده و من ردّش کنم و بگویم: من قبول نمىکنم. باید واقعیت را بگویم و خاضع و شاکر خداوند باشم که از مذهبى که دشمن اهل بیت(ع) بود نجات پیدا کردم و نجاتم از سوی خداوند بود.
این خیلى عجیب است، در مورد اکثر افراد آمدند همین را مطرح کردند(نه فقط در مورد من)، آمدند گفتند: آقاى انطاکى سنى نبود، در حالى که مفتى اعظم سوریه بود. گفتند: آقاى تیجانى سنى نبود! اصلاً فرض کنید من وهابى نبودم. من چند کتاب نوشتهام، با رهبر بزرگ وهابیت، عثمان الخمیس، مناظره داشتم. ببینید حرف من، منهاى گرایش و مذهب قبلىام، چیست؟
من علت گرایش از وهابیت به مذهب تشیع را مطرح کردهام، این مسائل را بررسى کنید؛ چند میلیون نفر شیعه شدند، نه فقط یک نفر. من تنها نیستم، هزاران نفر از وهابی ها، در داخل عربستان سعودى، در ریاض، چند نفر از خانواده آل سعود، حتى از خانواده شیخ محمد [بن عبدالوهاب] شیعه شدهاند. این پدیدهاى جهانى است.
فرض کنید اثبات کردید که این یک نفر سنى نبوده، در مورد میلیونها نفر که شیعه شدهاند چه مىگویید؟
من دیدم که هیچ حرف مستندى گفته نشد. رهبر بزرگ وهابی ها در یمن، عموى من است. الآن زمان انقلاب رسانهاى است، مىتوانید زنگ بزنید و بپرسید. تشکل وهابىها در مجلس یمن شصت نفر هستند و رییس این تجمع و تشکل در مجلس، «عبدالرحمان العماد»، رهبر بزرگ وهابىها، امام جمعه و بنیانگذار صدها مدرسه وهابى در یمن، عموى من است، برادر پدرم.
خانواده من هم سرشناس هستند، مىتوانید زنگ بزنید به عمویم، مىتوانید زنگ بزنید به عربستان به دانشگاه محمد سعود، الآن زمان رسانه است، مىتوانید به اساتیدم مراجعه کنید، به استاد عمرانى از بزرگان وهابیت، من پنج سال پیش او کتابهاى درجه اول وهابیت را خواندهام و بعد هم در مسجد جامع، کتاب توحید شیخ محمد بن عبدالوهاب را تدریس کردهام. مىتوانید بپرسید.
سؤال: آقاى دکتر، شما چرا بعد از اظهارات توهینآمیز آقاى مولوى عبدالحمید سکوت کردید و در جواب ایشان چیزى نگفتید؟
دکتر عصام: حرفشان را که شنیدم، دیدم حرف مستندى نبود. اگر واقعاً ایشان مىآمدند بر اساس مستندات و استدلال های برهانى و علمى حرفى مىزدند و حتى مدرکى علمى از یک سایت یا از یک دانشگاه ارائه مىکردند، بله. از طرفى براى من اصلاً مهم نیست که بگویند وهابى بودهام یا وهابى نبودهام. اما واقعاً این براى من مهم است که هدایت شدم. برایم مهم نیست که بگویند وهابى بود، شافعى بود، مسیحى بود. من الحمدالله به مکتب اهل بیت(علیهمالسلام) هدایت شدم و این براى من مهم است.
از طرفى دیگر، ایشان متأسفانه حرف عالمانهاى در این صحبت، مطرح نکرده است. شما قبل از این که بگویید: «من از یک نفر شنیدم که فلانى وهابى نبوده»، تحقیق مىکردید. من مسلمان هستم شما هم مسلمان هستید، من کسى هستم که مثل شما بودم و بعداً شیعه شدم. در آیین شما بودم و یک روز همین اعتقادات و تفکّرات شما را داشتم؛ ولى بعداً هدایت شدم. واقعاً در یک روز با هم و همفکر بودیم. حرف عالمانهاى نیست که بگوید: «یک شخصى در شبکه سوم آمده که بازیگر و هنرپیشه هست!» یعنى چه این حرف؟ من از عربستان سعودى بلند شدهام آمدهام این جا بازیگرى کنم؟!
من قبل از این که وارد شبکه سوم بشوم، چند کتاب نوشتهام. کلّ زندگى و جزئیات زندگىام و علل گرایش به تشیعام را در کتاب «الزلزال» نوشتهام که مناظرهاى است با رهبر وهابیت که ایشان عالمتر از مولوى عبدالحمید است. با ایشان مناظرهاى یکساله داشتم، حرفهاى عالمانه زده، نه مثل حرفهاى مولوى عبدالحمید. در این یک سال که با ایشان مناظره داشتم، من به او که رهبر بزرگ وهابیت در جهان است، صد بار گفتم که من وهابى بودم. هیچ وقت نگفت که شما وهابى نبودهاید، بلکه گفت: «مىدانم» و اقرار کرد. او اصلاً مرا زیر سؤال نبرد؛ بلکه قبل از مناظره به شیعیان گفت که: «من به شما سفارش مىکنم که یک نفر را براى مناظره انتخاب کنید که اصالتاً شیعه باشد، شاید این شخص هنوز گرایش به وهابیت داشته باشد و حرفى بزند که علیه شما باشد و بعداً شما پشیمان مىشوید!» این سفارش شیخ عثمان در اول مناظره بود.
من مىگویم: ایشان(آقاى مولوى) باید تحقیق کند، مناظره من را با شیخ عثمان ببیند، کتابهایم را بخواند. من چند کتاب نوشتهام، سایت دارم، صدها مقاله نوشتهام، مىتواند به مقالاتم و به خودم مراجعه کند، زنگ بزند. نه این که بگوید: «این یک هنرپیشه است و آمده با مجرى برنامه «ماه عسل» با هم توافق و یک فیلم درست کردهاند!»
اولاً خدا مىداند برنامه اتفاقى بود، من هرگز خبر نداشتم برنامه چى هست. مجرى از من پرسید: شما قبلاً کتاب علیه امام على نوشتهاید؟ گفتم: بله، من کتاب نوشتهام؛ چون من وهابى بودهام.
مسأله دیگرى که آقاى مولوى گفته و غیر علمى است، این بود که از قول من گفتند که «اهل تسنن ضدّ امام على هستند.» من گفتم: وهابى بودم و نگفتم سنى بودم.
مسأله دیگرى که ایشان گفت، این است که «هیچ کدام از اهل تسنن ناصبى نبودهاند.» من نگفتم: اهل تسنن هم ناصبى هستند. ببینید حرفشان حرف منطقى نیست.
خود امام ابن تیمه، شیخالاسلام ابن تیمه، که الگوى بزرگ مولوى است، ایشان گفته: «وقع بعض المتسنّنة فی النصب» ابن تیمه گفت: برخى از سنىها ناصبى شدند. یکى از شیوخ بزرگ عربستان کتابى نوشته با عنوان «النواصب فى القرون الثلاثه»، (ناصبىها از اهل تسنن در سه قرن) این کتاب در عربستان چاپ شده است.
من مىگویم: برخى سنىها ناصبى شدهاند، نه این که خداى ناکرده بگویم: همه سنىها ناصبى هستند.
وقتى شما مىگویید: علىاللهىها هنوز هستند و عدّهاى در سوریه هم زندگى مىکنند، پس چرا قبول نمىکنید که ناصبى هم هست. وقتى من خودم کتاب علیه امام على(ع) نوشتم و دکتر«اکرم العُمرى» از متفکران بزرگ عربستان و از شخصیتهاى بزرگ در جهان اهل تسنن و در جهان وهابیت، پایاننامه خودش را در مورد زیر سؤال بردن خلافت امام على(ع) مىنویسد و مىگوید: «امام على خلیفه چهارم نبوده و خلافت از خلیفه سوم به معاویه رسیده و خلافت على، خلافت شرعى نبود.» وقتى شیخ محبّالدین الخطیب از بزرگان مصر علیه امام على(ع) کتاب مىنویسد؛ وقتى ابن عربى مالکى مذهب [1] «العواصم من القواصم» را مىنویسد و به امام حسین(ع) توهین مىکند؛ وقتى «شیخ خضر» مفتى و شیخ الازهر مصر کتاب «تاریخ دولت اموى» را نوشته و علیه امام حسن(ع) مقاله مىنویسد؛ وقتى مىگویید افرادى از علىاللهىها در نُصَیریه سوریه هستند، نه شیعیان جعفرى؛ پس باور کنید ناصبى هم هست.
خود عسقلانى گفت: «ما در اهل تسنن ناصبى داریم.» خود بزرگان و ائمه اهل تسنن گفتهاند. من نمىگویم و ادعا نمىکنم که همه علماى اهل تسنن ناصبى هستند؛ ولى مىگویم در درون جامعه اهل تسنن یک عدّه ناصبى هستند و من ثابت مىکنم، کتابهایشان هست و در سایتها هم وجود دارد. الآن کسى نمىتواند دروغ بگوید. شما به سایتها مراجعه کنید و این مسائل براى شما روشن خواهد شد.
سؤال: پس از بیاناتى که در مورد وهابیت داشتید، ما شاهد موضعگیرى سخت آقاى مولوى عبدالحمید در مورد سخنان حضرتعالى بودیم. علت اصل این هتّاکى و توهینهاى غیرعالمانه را در چه مىدانید؟
دکتر عصام: ببینید، کسى که عالم است، هیچ گاه کار ندارد که یک نفر از یمن یا از عربستان بلند مىشود به نام «عصام العماد» و یک چیزى مىگوید. شما باید حرف مرا در شبکه سوم نقد کنید. کارى به شخص من نداشته باشید. آنچه که من در شبکه سوم گفتم، با استدلال، با روایات و با قرآن گفتم. اگر ایشان روششان، روش عالمانهای بود، باید حرفى را که گفتهام، نقد کند و نه شخص گوینده را.
همیشه در روش علما، در روش خود علماى اهل تسنن، خود فخرالدین رازى و امام زمخشرى این است که مىگویند: «شما کارى به شخصى که حرف زده نداشته باشید، حرف و گفته او را بررسى کنید، قائل و گوینده را نباید بررسى کنید.» من در این برنامه یک ساعت با استدلال و برهان حرف زدم و [از جمله] ثابت کردم در وهابیت ناصبى هست، دشمن امام على(ع) هست، کتاب معرفى کردم، سایت معرفى کردم، احادیث آوردم. ایشان به جاى این که حرفم را نقد کند، آمده و گفته: «عصام العماد اصلاً سنى نبوده!» فرض کنید سنى نبودم؛ اما حرفى که در شبکه سوم مطرح کردم مستند و علمى بود و حاضرم براى هر یک کلمه آن، صد دلیل بیاورم.
منبع: خبرگزارى رسا
از فرمایشات حضرت آیتالله بهجت (حفظهالله):
خود عامّه اعتراف مى کنند که حضرت فاطمه ـ علیهاالسّلام ـ در حال وفات، از شیخین ناراضى بود، در صحیح بخارى آمده است: «فَوَجَدَتْ فاطِمَةُ عَلى أَبى بَکْرٍ فِى ذلِکَ، فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ یُکَلِّمْهُ حَتّى تُوُفِّیَتْ.»(1)
فاطمه به دلیل این [غصب فدک] بر ابوبکر غضب نمود و با او قهر کرد و سخن نگفت تا این که وفات نمود.
هم چنین در صحیح بخارى در روایتى از رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ آمده است:
«إِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّى؛ فَمَنْ أَغْضَبَها، أَغْضَبَنِى.»(2) فاطمه پاره ى تن من است. بنابر این هر کس او را غضبناک کند، مرا به خشم آورده است.
ما باید در این فکر باشیم که جزوه اى درباره ى اعتقادات حقّه بنویسیم، بدان معتقد باشیم و بر اساس آن عمل کنیم، به گونه اى که اگر همه ى مردم دست بردارند، ما دست بر نداریم و ثابت قدم باشیم.
ـــــــــــــــــــــــــ
1. صحیح بخارى، ج5، ص82. نیز ر.ک: ج8، ص3.
2. صحیح بخارى، ج4، ص210 و 219.
خبر وحشتناک و در عین حال احمقانه، این بود که 22 نفر از علمای وهابی در سعودی، علیه حزبالله بیانیه داده و این گروه را به مبارزه علیه اهل سنت متهم کردهاند؛ این امر، صد البته در برابر نفوذ و بُرد بیاندازه حزبالله است که همزمان با عقل و سلاح، لبنان را از لوث وجود اسرائیل و پشتیبانان آن پاک نگاه داشته و در میان تودههای عرب، اعم از شیعه و سنی محبوبیت فراونی به دست آورده است.
نگاهی به دنیای اسلامی بدون وهابیت، در قرن دوازدهم و سیزدهم هجری، دنیایی نسبتا بدون اختلاف را به ما نشان میدهد؛ یعنی از درگیریهای سیاسی و مذهبی قرن دهم و اوایل قرن یازدهم که بگذریم، صلحی پایدار میان دولت عثمانی و صفوی و سپس قاجاری پدید آمد.
به علاوه، تفکر اسلامی سنی مورد حمایت در این دوره، در غالب کشورهایی که دولت عثمانی بر آنها تسلط داشت، از ترکیه تا مصر و از آنجا تا عراق و حجاز، تفکری معارضهجویانه علیه دیگران نبود. آثار آن را به ویژه در مصر میبینیم که با داشتن الازهر، فتوای تاریخی شیخ «شلتوت» برای به رسمیت شناخته شدن مذهب شیعه داده میشود. به علاوه، فرهنگ عالی الازهر به هیچ روی فرهنگ نفاق افکن نبود و همچنان مبنای مناسبات میان مسلمانان را عشق و دوستی قرار میداد.
این داستان ادامه داشت تا وهابیت برآمد. از آن زمان آتش اختلافات میان مسلمانان برافروختهشد، بهطوری که وهابیها، بر پایه منابع متقن و شواهد بسیار، همه مسلمانان جز خود را کافر شمردند. دلیل آن هم این بود که همه مسلمانان غیر وهابی از نظر آنان به دلیل تمایلات خاص مذهبی خود مشرک تلقی میشدند.
در نیمه نخست عمر وهابیت، این مذهب به عربستان سعودی محدود بود و همچنان الازهر و مراکز علمی دیگر اهل سنت در کشورها، رهبری را در دست داشت. از زمانی که بوی نفت به مشام سعودیها و مشایخ آن خورد، فعالیت آنان در کشورهای دیگر آغاز شد.
ادامه مطلب...
حضرت آیتالله بهجت حفظهالله:
«سَیِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِینَ.»(2) سرور زنان عالَم.
و نیز فرموده است:«مَنْ آذاها، فَقَدْ آذانِى.»(1) یا هر کس او را بیازارد، مرا آزرده است.
پس چه طور شد حدّ و حکم خدا را درباره ى خالد بن ولید جارى ننمود، با آن همه مخالفت و اصرار عمر به او در لزوم جریان حدّ، و گفت: «خالِدٌ سَیْفُ رَسُولِ اللّه ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ .»(2) خالد شمشیر رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ است.
آیا سیف رسول اللّه بالاتر و اولى به مراعات بود، یا «بَضْعَة مِنْهُ؟!»(3)؛ (پاره ى تن او)؟!
___________________
1. سوره ى احزاب، آیه ى 33.
2. ر.ک: بحار الانوار، ج 14، ص 192، روایت 2؛ ج 37، ص 85، روایت 52؛ ج 43، ص 24، روایت 20.
1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 273؛ بحارالانوار، ج 27، ص 62؛ ج 29، ص 32 و...
2. ر.ک: التعجب کراجکى، ص 40؛ الصوام المهرقة، ص 139؛ بحارالانوار، ج 30، ص 486 و...
3. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 273؛ بحارالانوار، ج 27، ص 62؛ ج 29، ص 32 و...
منبع: سایت حضرت آیت الله بهجت دام ظله
امام على(ع) و ولادت در کعبه
فهمیدم توسّلم مستجاب شد
پاسخى بر سخنان و ادعاهاى مولوى خیرشاهى
چرا دست بسته نماز نمىخوانیم؟
بررسى ادله خلافت ابوبکر
پاسخ دکتر عصام العماد به برخی شبهات
اعتراف عامّه به وفات حضرت زهرا(س) با عدم رضایت از شیخین
دنیاى اسلام بدون وهابىها
آیا پاره تن رسول خدا (ص) اولى به مراعات نبود؟!
ما بودیم که نگذاشتیم حق به اهلش برسد!
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 13
کل بازدید :358323
مناظره دکتر قزوینی با مولوى مرادزهی [149]
شهادت 8 شیعه یمنى در مسجد [114]
اندیشمند لبنانى: امام خمینى رفت اما اندیشه او تا ابد زنده است [93]
بیانه 22 وهابى علیه ایران و حزب الله [117]
افتخار میکنم عضو «حزب ولایت فقیه» باشم [99]
نصرالله به آرامش در گفتار معروف است [105]
محاصره شیعیان پاکستانی 7 ماهه شد [112]
جسارت معلم وهابى در عربستان به حضرت زهرا (س) [141]
شهادت پنج جوان دیگر شیعه در کویته پاکستان [136]
انتقاد شدید هیکل از اعراب [168]
عثمان را الگو قرار بده وکنارهگیرى مکن [138]
مظلومنمایى 14مارس و معرکهگردانى العربیه [118]
حمله به یک رییس جمهور عربى به اتهام شیعه شدن؟! [216]
پاسخ به فتنه با سرعت فیبر نورى [108]
[آرشیو(135)]
رهیافتگان به مکتب اهل بیت
امامت و خلافت
پرسش و پاسخ
وهابیت رو به افول
مکتب اهل بیت
اهل سنت و اعتقاداتشان
اخبار و مناسبتها
عاشق آسمونی
نمازخانه بوستان بهاره
بندیر
سجاده ای پر از یاس
دنیاى جوانى
TOWER SIAH POOSH
دختری در راه آفتاب
یاران
بوی سیب
پرتو
جاء الحق و زهق الباطل
بهارستانه
manna
ساحل نشین اشک
مشاوره
لـعل سلسبیل
زورخانه بابا علی
فدایى سید على
عشق سرخ
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
منصور
کوثر بیکرانه
جمهوریت
حقوق و حقوقدان
esperance
شمیم
به یاد لاله ها
کوثر
دم مسیحایى
کبوترانه
نیلوفرآبى
موسسه فرهنگی وصال شهدا
با من حرف بزن
حزب اللهی مدرنیته
کجایید ای شهیدان خدایی
عاشقان على و فاطمه
14 معصوم
خدا
موتور سنگین
شهید امر به معروف زوبونی
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
حسین جان
خلوت تنهایی
احادیث
لبیک یا مهدی، یا خامنه ای
وبلاگ ایران اسلام
روح .راه .ارامش
اهل سنت واقعى
کریمه اهل بیت
کوثر
نقد وهابیت
همگرایی شیعه و اهل سنت
هیأت پیام آوران عاشورا
لیست وبلاگهاى به روز شده
دهه فجر
نسیم رضوان
وبلاگ خونه دانشجویی تاکستان
کوچهام مهتابى است
شیعیان
فاطر سبز