این پاى را بگو از ارتعاش بایستد، این دست را بگو که دست بدارد از این لرزش مدام، این قلب را بگو که نلرزد، این بغض را بگو که نشکند و اشک از ناودان چشم نریزد.
این دل بىتاب را بگو که فاطمه هست، نمرده است.
اى جلوهى خدا! اى یادگار رسول! زیستن، بىتو چه سخت است. ماندن، بىتو چه دشوار.
این مرگ، مرگ تو نیست. مرگ عالم است. حیات بىتو، حیات نیست.
این مرگ، نقطهى ختمىاست بر کتاب جهان.
زمین با چه دلى ترا در خویش مىگیرد و متلاشى نمىشود؟ آسمان با چه چشمىبه رفتن تو مىنگرد که از هم نمىپاشد و فرو نمىریزد؟
خدا اگر نبود من چه مىکردم با این مصیبت عظمى؟
اِنّا للَّهِ وانّا اِلیْه راجِعُون.
فاطمه جان! عزیز خدا! دردانهى رسول! چه بزرگ است فتنه هاى جهان و چه عظیم است ابتلاهاى خداى منان.
پس از ارتحال پیامبر، خدا مىداند که دل من، تنها گرم تو بود.
در آن و انفساى بعد از وفات نبى که همه مرتد شدند جز چندتن، چشمهى زلال اسلام محض از خانهى تو مىجوشید.
در آن طوفانها که کشتى اسلام را دستخوش امواج جاهلیت مىکرد، تنها لنگر متین و استوار، لنگر رضاى تو بود.
در آن گردبادهاى سهمگین پس از وفات پیامبر که حق در زیر پاى مردم، کعبه در پشتشان، پیامبر در زوایاى غفلت زده و زنگار گرفته دلهایشان و شیطان در عقل و چشم و گوششان جاى مىگرفت، جادهى منتهى به خانهى تو، تنها طریق هدایت بود، که بىرهر و مانده بود.
در آن ابتداى میعاد مستمر موساى اسلام، که سامرى بر منبر هدایت نبوى وولایت علوى تکیه مىزد، تنها تجلى انوار ربوبى بر درختان خانهى تو بود.
رضاى تو اسلام بود و خشم تو کفر.(1)
هیهات. هیهات. اگر روز خروشان اسلام در مسیر اصلى خویش، یعنى جرگهى رضاى تو نه شوره زار غضب خداوند جریان مىیافت، مدت اقامت تو در دنیاى پس از رسول، اینسان قلیل و ناچیز نمىگشت.
ادامه مطلب...
گویى تقدیر چنین بوده است که حضور دو روزهى من در دنیا با غم و اندوه عجین شود، هر چه بود گذشت و هر چه مىبود مىگذشت.
و من مىدانستم که تقدیر چگونه رقم خورده است و مىدانستم که غم، نان خورشت همیشهى من است و اندوه، همسایهى دیوار به دیوار دل من.
اما آمدم، آمدم تا دفتر زنان بىسرمشق نماند، آمدم تا قرآن مثال بیابد، تفسیر پیدا کند، نمونه دهد، آمدم تا خلقت بىغایت نماند، بىمقصود نشود، بىهدف تلقى نگردد.
من اگر نبودم، من و پدرم اگر نبودیم، من و شویم اگر نبودیم، من و شما نور چشمان و فرزندانم اگر نبودیم، اگر ما نبودیم، جهان آفریده نمىشد، خلقت شکل نمىگرفت، آفرینش تکوین نمىیافت، این را خداوند جل و علا تصریح فرموده است.
گریه نکنید عزیزان من! شما از این پس جاى گریستن بسیار دارید. بر هر کدام از شما مصیبت ها مىرود که جگر کوه را کباب مىکند و دل سنگ را آب.
حسن جان! این هنوز ابتداى مصیبت است، رود مصیبت از بستر حیات تو عبور مىکند.
مظلومیت جامهاى است که پس از پدر قاعدهى تن تو مىشود. تو مظلوم مضاعف تاریخ مىشوى که مظلومیتت نیز در پردهى استتار مىماند.
حسین جان! زود است براى گریستن تو! تو دیگر گریه نکن! تو خود دردانهى اشک آفرینشى!
عالم براى تو گریه مىکند، ماهیان دریا و مرغان آسمان در غم تو مىگریند. پیامبران همه پیش از تو در مصیبت تو گریستهاند و شهادت دادهاند که روزى همانند روز تو نیست.
بیا، از روى پاى من برخیز و سر بر سینه ام بگذار اما گریه نکن.
گریهى تو دل فرشتگان خدا را مىسوزاند و جگر رسول خدا را آتش مىزند.
اکنون که زمان اندوه من نیست، زمان شادکامىمن است، لحظهى رهایى من است.
گاه اندوه من آنزمان بود که بر زمین نازل شدم، آغاز دورهى غمباز من آنگاه بود که نه چون آدم علیه السلام به اجبار و از سر گناه بلکه چون پدرم محمد (ص) به اختیار و از سر لطف و رحمت پروردگار، از بهشت هبوط کردم.
مهبطم اگر چه مهبط وحى بود و منزلم اگر چه منزل جبرئیل و قرارگاهم اگر چه قرار گاه عزیزترین بندهى خدا و خاتم پیامبران او.
اگر چه آن دست ها که به استقبالم آمده بود، دستهاى برترین زنان عالم امکان بود، اگر چه اولین جامههایى که در زمین بر تن کردم، جامههاى بهشتى بود.
اگر چه به اولین آبى که تن سپردم، زلال بىهمانند کوثر بود، اگر چه... اما... اما محنت و مظلومیت نیز، از بدو تولد با من زاده شد، با من رشد کرد و در من تبلور یافت.
من هنوز اولین روزهاى همنشینى با گهواره را تجربه مىکردم که آمد و رفت تازه مسلمانان زجر کشیده اما صبور و مقاوم به خانه مان آغاز شد. رفت و آمدى مؤمنانه اما هراسناک عاشقانه اما بیم زده، خالص و صمیمىو شورانگیز اما ترسان و گریزان و مراقب.
ادامه مطلب...
وقتى رسول محبوب من به خانه درآمد، انگار خورشید پس از چهل شام تیره، چهل شام بىروزن، چهل شام بىصبح از بام خانه طلوع کرده باشد، دلم روشنى گرفت و من روشنى را زمانى با تمام وجود، با تک تک رگها و شریانهایم احساس کردم که نور حضور تو را در درون خویش یافتم.
آن حالات، حالاتى نبود که حتى تصور و خیالش هم از کنار ذهن و دل من عبور کرده باشد. کودکى در رحم مادر خویش با او سخن بگوید؟ کودکى در رحم مادر خویش خداوند را تسبیح و تقدیس کند؟ من شنیده بودم که عیسى ـ بر شوى من و او درود ـ در گهواره سخن گفته بود و وحدانیت خدا و نبوت خویش را از ماذنهى گهواره فریاد کرده بود... و این همیشه برترین معجزه در اندیشه من بود اما من چگونه مىتوانستم باور کنم که کودکى در رحم مادر خویش با او به گفتگو بنشیند، او را دلدارى دهد و پیامبرى پدرش را شاهد و گواه باشد؟
و من چگونه مىتوانستم تاب بیاورم که آن کودک، کودک من باشد و آن مخاطب، من باشم؟ چگونه مىتوانستم این شادى را در پوست تن خویش بگنجانم؟ چگونه مىتوانستم این شعف را در درون دل خویش پنهان کنم؟ چگونه مىتوانستم این عظمت را در خود حمل کنم؟
شاید آن چند ماه حضور تو در وجود من، شیرینترین لحظات زندگىام بود. شب و روز گوش دلم در کمین بود که کى آواى روحبخش تو در سرسراى وجودم بپیچد و کى کلام زلال تو بر دل عطشناک من جارى شود.
نفهمیدم آن چند ماه شیرین چگونه گذشت و درد زادان کى به سراغم آمد، اما همان هراس که از درد زادن بر دل مادران چنگ مىاندازد، دست استمداد مرا به سوى زنان مکه دراز کرد. زنان قریش و بنىهاشم همه روى برگرداندند و دست امید مرا در خلا یاس واگذاشتند.
«مگر نگفتیم با یتیم ابوطالب ازدواج نکن؟ مگر نگفتیم ترا خواستگاران ثروتمند بسیارند؟ مگر نگفتیم حرمت اشرافیت را مشکن، ابهت قریش را خدشه دار مکن؟ مگر نگفتیم ثروت چشمگیرت را با فقر محمد (ص) در نیامیز؟
کردى؟ حالا برو و پاداش آن سرپیچىات را بگیر. برو و کودکت را به دست قابلهى انزوا بسپار...»
غمگین شدم، اما به آنها چه مىتوانستم بگویم؟ آن زنان ظلمانى چه مىدانستند نور نبوى چیست؟ چه مىفهمیدند ازدواج احمدى چگونه است؟ چگونه مىتوانستند بدانند خلق محمدى چه مىکند؟ از کجا مىتوانستند دریابند که خوى مهدوى چه عظمتى است.
آن زنان زمینى، شوى آسمانى چه مىفهمیدند چیست؟
ادامه مطلب...
روزگار غریبى است دخترم! دنیا از آن غریب تر!
این چه دنیایى است که دختر رسول خدا را در خویش تاب نمىآورد؟
این چه روزگارى است که «راز آفرینش زن» را در خود تحمل نمىکند؟
این چه عالمىاست که دردانهى خدا را از خویش مىراند؟
روزگار غریبى است دخترم. دنیا از آن غریبتر.
آنجا جاى تو نیست، دنیا هرگز جاى تو نبوده است. بیا دخترم، بیا، تو از آغاز هم دنیایى نبودى. تو از بهشت آمده بودى، تو از بهشت آمده بودى...
آن روزها که مرا در حرا با خدا خلوتى دوست داشتنى بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این ملک خوب و پاک و صمیمى، این امین رازهاى من و پیام هاى خداوند، پیام آورد که معبود، چهل شبانه روز تو را مىخواند، یک خلوت مدام چهل روزه از تو مىطلبد...
و من که جان مىسپردم به پیام هاى الهى و آتش اشتیاقم زبانه مىکشید بادم خداوندى، انگار خدا با همه بزرگى اش از آن من شده باشد، بال درآوردم و جانم را در التهاب آن پیام عاشقانه گداختم.
آرى، جز خدا و جبرئیل و شوى تو کسى چه مىدانست حرا یعنى چه؟ کسى چه مىداند خلوت با خدا یعنى چه؟
ادامه مطلب...
پیشگفتار
هیچکس آیا توانسته است غم فاطمه ـ سلام الله علیهاـ در سوگ پدر به تصویر بکشد، جز نالههاى بیتالاحزان فاطمه؟
در اندوه جگر سوز على ـ سلام الله علیه ـ در مواجهه با فاطمه ى میان در و دیوار و گاه شستن صورت نیلى و بازوى کبود فاطمه، هیچ هنرمند عارفى توانسته است مرثیه بسراید آنچنانکه از عمق رنج آدمىدر چروکهاى پیشانى على خبر دهد و وسعت غمهاى خلقت را در پهناى اشک على بشناسد و بشناساند جز باز اشک پنهانى على؟
هیچکس را یاراى آن بوده است که آلام محض زینب را به هنگام دیدار سر بردار بر بام نیزهها بیان کند، جز خون جارى از سر مبارک زینب؟
اگر زینب ـ سلام الله علیها ـ با مشاهده سر برادر، حسین، روحى فداه، سلامت سر خویش را تاب آورده بود و سر برستون کجاوه نکوبیده بود، چه کسى عشق را، درد را و هجران را در آفرینش تفسیر مىکرد؟
اینها دردهایى است که نویسنده را ـ اگر احساس داشته باشدـ خاکستر مىکند و قلم راـ اگر به تعداد درختان عالم باشد ـ مىسوزاند و دفترى به پهناى گیتى را آتش مىزند.
سوز اشکهاى فاطمه، هنوز پاى عارفان را در بیت الاحزان او سست مىکند و کمر ابرار را مىشکند و آتش به جان اولیاء الله مىاندازد.
معاذالله که رشحهى هیچ قلمى بتواند با اشک سوزناک على به هنگام شستن پیکر فاطمه برابرى کند. کجاست اسماء؟
از او بپرسید، فرشتگانى که در اشکهاى آن هنگام على به تبریک غسل مىکردند، بال و پرشان نسوخت؟
آنچه بر پیشانى تاریخ تشیع، چروکهایى اینچنین عمیق آفریده، دردهایى از این دست است. دردهایى که گفتنى نیست، بیان کردنى نیست، تصویر و تصور کردنى نیست.
درد راـ اگر بسیار عمیق باشدـ به زخم تشبیه مىکنند و زخم را ـ اگر بیش از حد سوزنده باشدـ به آتش. و حرارت کدام آتشى مىتواند با هرم قلب على در بیست و پنج سال سکوت خار در چشم و استخوان در گلوى او برابرى کند؟
پس اینگونه دردها «مشبه» نیستند، «مشبه به» اند.
و تاریخ شیعه، آکنده از دردهایى اینگونه است.
غم کمر شکن و چاره سوز حسین در شهادت برادر علمدار، عباس، روحى فداه.
سکوت اندوهبار حسین جان عالمىبفداش، در برابر جگر پاره پاره امام بردار حسن، سلام الله علیه. حسرت عمیق عباس برادر، عباس عمو، عباس پدر و عباس امید در جراحت مشک آب.
درد وصف ناشدنى سجاد در شهادت مظلومانه ى پدر.
و از آن پس، همچنان انبوه درد بر درد و تراکم جراحت بر جراحت و زخم بر زخم و اتصال مدام جوى خون.
انگار که تاریخ را در سرزمین شیعه با خون رقم مىزنند، با مظلومیت خون.
...و این قلم تنها کارى که مىتواند بکند، اقرار و اعتراف به عجز است در مسیر شناخت الفباى این کتاب مظلومیت، چه رسد به شناساندن و تقریر و تصویر کردن آن.
سید مهدى شجاعى
نماز جمعه مورخه 27 اردیبهشت سال 1387 اهل سنت مسجد مکی و سخنرانی پیرامون شهادت حضرت زهرا (س)
مولوی عبدالمجید اسماعیل زهی (شه بخش) برادر زن مولوی عبدالحمید، طی سخنانی [قبل از خطبههاى نماز] در خصوص شهادت حضرت زهرا (س) اظهار داشت: پیامبر اکرم چهار دختر داشتند به نام های زینب، رقیه، ام کلثوم و فاطمه که به ترتیب زینب را به خواهر زاده خدیجه (ابوالعاس) و رقیه و ام کلثوم را به حضرت عثمان و فاطمه را به علی که یک فقیر به تمام معنا بود داد.
این صحبتهایی که در مورد شهادت حضرت زهرا (س) مطرح است دروغ محض و هدف آنها تخریب ابوبکر و عمر نیست، بلکه می خواهند شخصیت علی را تخریب کنند، علی که شیرخدا و اسدالله الغالب بود و درب خیبر را به یک دست بلند کرد چگونه حاضر می شود ببیند فاطمه را جلوی چشمش مضروب کنند و بعد دخترش را هم به عقد ضارب عمر دربیاورد، یا اینکه می گوید قبر فاطمه نامشخص است مگر قبر حضرت عایشه و سه دختر دیگر پیامبر مشخص است، تازه بین اینها، قبر فاطمه حدودش معلوم است، می گویند فاطمه را شبانه دفن کرده اند، خوب این بخاطر وصیت حضرت فاطمه به اسماء بنت عمیس خانم حضرت ابوبکر بود که نمی خواست اندازه جسدش را نامحرم ببیند، علت مرگ و وفات زهرا غصه از دست دادن پیامبر بود، بطوریکه حضرت فاطمه چون خیلی وابسته بود به رسول خدا، همان روز وفات باید می مرد اما چند ماه دوام آورد و به گفته صحابه و راویان هر روز در غم پیامبر ذوب می شد تا اینکه وفات نمود.
منبع: سایت مؤسسه تحقیقاتى حضرت ولىعصر (عج)
این جاهل اگر سری به صحیح بخاری یا ملل شهرستانی خودشان زده بود این اراجیف رانمیبافت.
2. خادم المهدی
سلام بر شما
اگر هدف بی بی مظلومه از تشیع شبانه، ندیدن ایشان بوسیله نا محرم بود، پس چرا سلمان و مقداد و ابن عباس و ... در مراسم شرکت داشتند ؟؟؟ چرا فقط آن دونفر نبایستی در آنجا میبودند ؟؟؟؟!؟!؟!؟!!؟!
مگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم در طی انجام رسالت خود، سختی ندیدند ؟؟؟ آیا در همه موارد شروع به نزاع و جنگ کردند ؟؟؟ و آیا ایشان شجاع نبودند ؟؟؟؟ برخی فکر کرده اند که حکمت و عقل و شعور، نعمتی خدادادی است که باید به صورت آکبند آن را نگه دارند !!!!!
راستی حدود قبر بی بی مظلومه کجاست ؟؟!؟!؟! جالب است که قبر عایشه هم نامشخص است!!!!
خداوند، شعور همه ما را آکبند و مغزمان را بی استفاده قرار ندهد!!!
3. امینی
در مورد سخنرانی این امام جمعه اهل سنت باید بگم متاسفانه یا خوشبختانه همیشه شیعهها از خود سنیها آگهی بیشتری به مطالب کتابهای اهل سنت دارند؛
این آقا به جای اینکه چند ماه وقت صرف کنه تا بره چند تا شبهه بر ضد شیعیان (اونهم از کتابهای سنیها!!!) پیدا کنه بهتر بود یک سری به کتابهای تاریخی معروف خودشون می زد تا بدونه که اون ها هم تصریح کردند که رسول خدا جز فاطمه زهرا دختر دیگری نداشته، (تا نیاد ادعا کنه که رقیه و ام کلثوم دختر های رسول خدا با عثمان ازدواج کردند) و بدونه که خود ابوبکر اعتراف کرده که دستور حمله به خونه حضرت زهرا رو داده و خود بخاری اعتراف کرده که حضرت زهرا از ابو بکر و عمر ناراضی بود
و باز کمی مطالعه در کتب اهل سنت کافی بود تا این امام جمعه اهل سنت بفهمه که خود اونها گفتند برای چی حضرت زهرا وصیت کرد که شبونه دفن بشه ؛ برای اینکه غاصبین حقش در تشییع جنازش شرکت نکنند:
وقد طالبت فاطمة رضی الله عنها أبا بکر رضی الله عنه بمیراث أبیها رسول الله صلى الله علیه وسلم فلما لم یعطها إیاه حلفت لا تکلمه أبدا وأوصت أن تدفن لیلا لئلا یحضرها (تأویل مختلف الحدیث ابن قتیبه ج1/ص300)
فاطمه از ابو بکر خواست که میراث پدرش را به او بدهد ؛ وقتی که او میراث را به او نداد، فاطمه قسم خورد که دیگر با ابو بکر سخن نگوید و وصیت کرد که شبانه دفن شود تا ابو بکر در دفن او حاضر نشود
ادامه مطلب...
خبرهاى زیر را بخوانید تا به عمق کینه و عداوت وهابىها نسبت به پیروان مکتب اهل بیت(ع) پى ببرید.
در حالى که پیروزى حزب الله در جنگ 33 روزه، عزت از دسترفته عربها را به آنان برگرداند و سید حسن نصرالله را محبوبترین چهره نزد مردم عرب ساخت، اما اینان که هم در جنگ 33 روزه همپیاله صهیونیستها بودند و به هواپیماهاى رژیم غاصب اسرائیل براى قتل عام زنان و کودکان لبنانى سوخت مىرساندند، وقتى دیدند با آن همه کمک مالى و تسلیحاتى و تبلیغاتى به گروه حاکم لبنان، به اهداف شومشان در ایجاد فتنه و جنگ داخلى نرسیدند، از عصبانیت چنان برافروخته شدند که نتوانستند عمق کینه و عداوتشان را از حزبالله، تشیع و نظام اسلامى ایران پشت ژست دیپلماتیک پنهان سازند.
مفتی عربستان: حزب الله لبنان کافر است!
مفتی عربستان سعودی [که از نوادگان محمدبن عبدالوهاب است] روز گذشته طی سخنرانی در شهر ریاض، پایتخت عربستان اعلام کرد که اسلام از حزب الله مبرا است.
به گزارش شیعه آنلاین، شیخ "عبدالعزیز آل شیخ" مفتی عربستان سعودی همچنین گفت: همپیمان حزب الله، یعنی سوریه نیز کشوری کافر است.
«آل شیخ» در ادامه افزود: بی شک حوادث و بحران فعلی لبنان بسیار غم انگیز است و قلب مسلمانان و حتی دیگر انسانها از این "انقلاب" که از پیش طراحی شده است، به درد می آید. این "انقلاب" توسط کسانی طراحی شده که ادعای مسلمان بودن می کنند در حالیکه اسلام از آنان مبرا است.
مفتی عربستان سعودی در ادامه گفت: حزب الله با یهودیان همکاری می کند و برای ورود آنان به کشورهای اسلامی تلاش می کند. آنان به یهودیان کمک می کنند تا بر کشورهای اسلامی تسلط یابند. از خداوند می خواهم که ما را از این شر دور کند و محفوظ بدارد.
گفتنی است این سخنرانی در سالن شیخ "عبدالعزیز بن باز" (مفتی سابق عربستان سعودی) در دانشکده "شریعت اسلامی" در دانشگاه "محمد بن سعود" با حضور تعداد زیادی از اساتید این دانشگاه برگزار شد.
شایان ذکر است شیخ "عبدالله بن جبرین" از دیگر مفتیان سرشناس وهابیت در عربستان سعودی نیز در سال 2006 میلادی طی جنگ 33 روزه با صدور فتوایی، هرگونه کمک به حزب الله لبنان را حرام اعلام کرد!!
وزیر خارجه عربستان در سخنانى توهینآمیز: «نصرالله» مانند «شارون» است!
به گزارش برنا نیوز، در این نشست که گفته می شود حدود ده ساعت به طول انجامید، مشاجره کلامی میان شاهزاده «سعود الفیصل» وزیر خارجه عربستان سعودی و «یوسف احمد» سفیر سوریه در اتحادیه عرب به شدت بالا گرفت.
منابع آگاه اعلام کردند جریان از این قرار بود که یکی از حاضران هر چند دقیقه یک بار از سالن نشست خارج می شد و پس از دقایقی با خبرهایی تازه و داغ وارد سالن می شد. این فرد پس از اینکه خبر مورد حمله قرار گرفتن و تلفات بالای نیروهای «ولید جنبلاط» را به اطلاع حاضران رساند، ناگهان فریاد وزیر خارجه عربستان بلند شد.
"الفیصل" گفت: این جنگ، جنگی جنون آمیز است که توسط حزب الله در بیروت آغاز شده است.
ادامه مطلب...
طلاب و دانشجویان در سومین همایش از سلسله نشستهای طلوع ویژه تشرف یافتگان به مذهب شیعه با سیر تشرّف دکتر علی الشیخ از مسیحیت به مذهب تشیع آشنا شدند.
ظهر امروز در بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی کتاب دکتر علی الشیخ نویسنده و محقق عراقی که از مسیحیت به اسلام تشرف یافته بود با عنوان «تولدی نو» بازخوانی شد.
این نویسنده عراقی با بیان اینکه اسلام دینی کاملا عقلانی و بر پایه باورهای اصیل انسانی است گفت: غرب از نفوذ معنوی دین اسلام به دلهای مردم دنیا به ویژه مسیحیان هراس دارد.
وی ادامه داد: آنها از روش های تبلیغی مختلفی بر علیه اسلام و مسلمانان استفاده می کنند تا چهره این دین انسانی را خشن و غیر عقلانی جلوه دهند.
دکتر علی الشیخ خاطر نشان کرد: برخی از عقاید در دین مسیحیت تحریف شده است که مبنای عقلانی و منطقی ندارد و جالب اینکه آنها مدعی غیر عقلانی بودن اسلام هستند.
وی با تاکید بر اینکه امروز فضای مناظره و میز مذاکره برای گفتگوی ادیان در دنیا باز است، گفت: آنها که به اسلام وصله غیر عقلانی بودن را می زنند زیرا فضای مذاکره منطقی را با توهین و هیاهو مسموم می کنند.
در این نشست یک کارشناس ادیان در حوزه علمیه قم با اشاره به دسیسه های دشمنان اسلام که از ساختن گروهک تروریستی القاعده تا فیلم موهون فتنه ادامه یافته است، گفت: جریان نفوذی اسلام در میان مسیحیان موجب وحشت سران و سیاستمدارن غربی شده است.
حجت الاسلام محمد کاشانی با ارائه آماری از رشد گرایش مسیحیان به دین اسلام تصریح کرد: در حال حاضر 75 میلیون مسلمان در قاره اروپا زندگی می کنند و این برای غرب زنگ خطر است.
وی در خصوص فیلم موهون فتنه عنوان کرد: در این فیلم نسبت به رشد سریع دین اسلام در هلند هشدار داده شده است زیرا طبق آمار اعلام شده در سال 2004 بیش از 944 هزار نفر در هلند به اسلام گرایش داشته اند.
سلسله نشستهای طلوع ویژه مستبصرین زیر نظر معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی آستان قدس رضوی با بازخوانی کتاب تشرف یافتگان به دین اسلام در حرم رضوی برگزار می شود.
مأخذ: سایت آستان قدس رضوى
آیتالله العظمی صافی گلپایگانی، بیگانگان و سیاستهای آنان را محرک اصلی برای فعالیت این فرقه عنوان کرد و گفت: نیرو و قوت آنها ظاهرى و تنها در سایه حمایت بیگانگان است.
>وی با بیان اینکه شیعه مکتب احقاق حق است گفت: تقابل با شیعه از اول ظهور این مکتب وجود داشته است.
صافی گلپایگانی اظهار کرد: باید کسانی باشند که مرزهای اعتقادی دانشجویان را در برابر حملات و هجمههای اعتقادی دشمنان حفظ کنند.
وی در ادامه با اشاره به سیاستهای دشمنان در خشن جلوه دادن اسلام گفت: دشمنان به نام اسلام، زن و مرد و کودک مسلمان را در کشورهای مختلف از جمله افغانستان و فلسطین و عراق میکشند و حتی دیگران را نیز به همراهی با خود تشویق میکنند.
این مرجع تقلید با بیان این که شیعه آبروی اسلام است گفت: مکتب تشیع و اهل بیت (ع) ظرفیتها و نقاط قوت فراوانی دارد و همین امر سبب پابرجایی و ایستادگی آن در برابر دشمنان شده است.
ادامه مطلب...
مقدمه
در دو دهه اخیر کتاب ها و مجلاّت فراوانى در میان امت اسلامى علیه عقاید و دیدگاه هاى شیعه تدوین شده و نشر یافته است و بیش از 400 عنوان کتاب که بسیارى از آنها تکرارى و همراه با افترا، تهمت، دروغ و تحریف است براى خدشه دار کردن چهره مکتب اهل بیت(علیه السلام) و جلوگیرى از رشد فکرى ـ سیاسى مسلمانان بویژه نسل جوان، در جهان اسلام چاپ و توزیع شده است(1) که هر انسان با انصاف و پژوهشگرى به راحتى درمى یابد که این شیوهها دردى را براى مسلمانان درمان نکرده و نمىکند بلکه بر مشکلات آنان افزوده و مسلمانان را به سوى اهداف آمریکا و اسراییل سوق مى دهد و تنها دشمنان اسلام هستند که از این حرکت هاى خشک و خشن بهره مىبرند زیرا به جاى آن که استعدادها، امکانات و قلمها علیه دشمنان اصلى به کار برده شود بر علیه یک قشر بسیار وسیع که با اندیشه خود بزرگترین نهضت را در جهان پدید آورده و به دشمنان اسلام ضربه سهمگینى وارد ساخته اند، بهکار برده مىشود. تاریخ بهترین گواه است که این گونه حرکت هاى خشن و افراطى که در کشورهاى اسلامى بویژه پاکستان و شبه قاره هندوستان شروع شده چیزى جز پراکندگى و نابودى امت اسلام در پى نخواهد داشت.
علما و اندیشمندان متعهد بویژه عالمان شیعه، پس از پیروزى انقلاب اسلامى در برابر هجمهها و افترائات خویشتندارى کرده و براى شناخت مسلمانان از یکدیگر تلاش کردهاند اما متأسفانه این روشهاى مطلوب و پسندیده قرآنى در میان گروههاى متعصب از جایگاهى برخوردار نیست و مورد توجه قرار نگرفته است.
اینجانب که مطالعات فراوانى در کتاب هاى شیعه و سنى انجام داده ام به نکات فراوانى برخورد نمودم که براى هر پژوهشگر سؤال انگیز مى باشد، از این رو لازم دیدم آنها را در اختیار برادران مسلمان قرار دهم تا اهل فکر و مطالعه به تحقیق بپردازند و تفرقه افکنان آگاه شوند که امروز دروغ و تهمت کارساز نیست و بهتر آن است که به جاى دروغ و تهمت به تحقیق و مطالعه براى دستیابى به اندیشه ناب اسلامى بپردازند و از سطحىنگرى پرهیز نمایند، تا در برابر خداوند بزرگ مسئول نباشند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. در تمام این جزوات و کتاب ها بدون هیچ دلیل و مدرکى هر مطلبى به شیعه نسبت داده شده است که این خود نشانه عدم تحقیق و تتبع صاحبان آنهاست و اگر مدرکى هم ارایه گردیده، نخست تحریف شده و سپس گفته شده شیعه به آن عقیده دارد که براى مثال، نمونههایى از آن ارایه مى گردد. در این نوشتهها ادعا شده است:
1/1. شیعیان مى گویند جبرییل به اشتباه وحى را بر حضرت محمد(ص) نازل کرده، زیرا مى خواسته بر على(ع) نازل کند!
2/1. شیعیان على(ع) را ـ نعوذبالله ـ خدا مى دانند!
3/1. شیعیان به همسران پیامبر(ص) نسبت ناروا مى دهند!
4/1. شیعیان قرآن را قبول ندارند!
5/1. آنان عموم صحابه را تکفیر مى کنند!
علاوه بر اینها ده ها تهمت و افتراى دیگر نیز به شیعه نسبت داده شده است که اگر در مورد آنها از هر فرد شیعه اى پرسش شود خواهد گفت این مطالب دروغ و افتراست اما متأسفانه گروهى متعصب و نادان هنوز هم آنها را تکرار مى کنند و در میان مسلمانان که اهل تحقیق و مطالعه نیستند ترویج مى نمایند. در پاسخ به اینان باید گفت شما اگر معتقد به خدا، دیانت و قیامت هستید، دست کم یک کتاب اعتقادى شیعه را مطالعه نمایید آنگاه چیزى بنویسند و بدانند که راه هاى دیگر هم براى زندگى وجود دارد.
امام على(ع) و ولادت در کعبه
فهمیدم توسّلم مستجاب شد
پاسخى بر سخنان و ادعاهاى مولوى خیرشاهى
چرا دست بسته نماز نمىخوانیم؟
بررسى ادله خلافت ابوبکر
پاسخ دکتر عصام العماد به برخی شبهات
اعتراف عامّه به وفات حضرت زهرا(س) با عدم رضایت از شیخین
دنیاى اسلام بدون وهابىها
آیا پاره تن رسول خدا (ص) اولى به مراعات نبود؟!
ما بودیم که نگذاشتیم حق به اهلش برسد!
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :358397
مناظره دکتر قزوینی با مولوى مرادزهی [149]
شهادت 8 شیعه یمنى در مسجد [114]
اندیشمند لبنانى: امام خمینى رفت اما اندیشه او تا ابد زنده است [93]
بیانه 22 وهابى علیه ایران و حزب الله [117]
افتخار میکنم عضو «حزب ولایت فقیه» باشم [99]
نصرالله به آرامش در گفتار معروف است [105]
محاصره شیعیان پاکستانی 7 ماهه شد [112]
جسارت معلم وهابى در عربستان به حضرت زهرا (س) [141]
شهادت پنج جوان دیگر شیعه در کویته پاکستان [136]
انتقاد شدید هیکل از اعراب [168]
عثمان را الگو قرار بده وکنارهگیرى مکن [138]
مظلومنمایى 14مارس و معرکهگردانى العربیه [118]
حمله به یک رییس جمهور عربى به اتهام شیعه شدن؟! [216]
پاسخ به فتنه با سرعت فیبر نورى [108]
[آرشیو(135)]
رهیافتگان به مکتب اهل بیت
امامت و خلافت
پرسش و پاسخ
وهابیت رو به افول
مکتب اهل بیت
اهل سنت و اعتقاداتشان
اخبار و مناسبتها
عاشق آسمونی
نمازخانه بوستان بهاره
بندیر
سجاده ای پر از یاس
دنیاى جوانى
TOWER SIAH POOSH
دختری در راه آفتاب
یاران
بوی سیب
پرتو
جاء الحق و زهق الباطل
بهارستانه
manna
ساحل نشین اشک
مشاوره
لـعل سلسبیل
زورخانه بابا علی
فدایى سید على
عشق سرخ
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
منصور
کوثر بیکرانه
جمهوریت
حقوق و حقوقدان
esperance
شمیم
به یاد لاله ها
کوثر
دم مسیحایى
کبوترانه
نیلوفرآبى
موسسه فرهنگی وصال شهدا
با من حرف بزن
حزب اللهی مدرنیته
کجایید ای شهیدان خدایی
عاشقان على و فاطمه
14 معصوم
خدا
موتور سنگین
شهید امر به معروف زوبونی
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
حسین جان
خلوت تنهایی
احادیث
لبیک یا مهدی، یا خامنه ای
وبلاگ ایران اسلام
روح .راه .ارامش
اهل سنت واقعى
کریمه اهل بیت
کوثر
نقد وهابیت
همگرایی شیعه و اهل سنت
هیأت پیام آوران عاشورا
لیست وبلاگهاى به روز شده
دهه فجر
نسیم رضوان
وبلاگ خونه دانشجویی تاکستان
کوچهام مهتابى است
شیعیان
فاطر سبز